سعدیه

زمین لرزه بر آفاق فکند
انتشار: شعرنو -
تقدیم با 7 شهید مدافع حرم کازرونی که در عملیات آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا به شهادت رسیدند، علی الخصوص شهید حجت الاسلام محمد مسرور (اولین طلبه شهید مدافع حرم) راهشان پررهرو
انتشار: شعر نو -
نان گرم و کرسی و آوازها/
یک به یک دیگر ز ما افتاده است/
کهنه و بی رنگ و رو در گوشه ی ایوان و هال/
انتشار: شعر نو -
دل را گروگذاشته ام تا ببوسمش/
با پای دل روم که روم تا ببوسمش/
آن جا ضریح حضرت عشق راست
پس یار من بیا برویم تا ببوسمش
27 مرداد 94 شیراز
انتشار: شعر نو -
انتشار:شعر نو -
انتشار: داستانک -
روز دوم محرم
کربلا منتظر استاده براه
تا که فردا برسد حضرت ماه
انتشار: سایت ادبی شعر نو
تا از برای خویش بسازم دین نو به نو
این فرق بین منو منکر علی
من زاده مشی امامتمو او نو به نو
من راهی ولایت امامتمو او نو به نو
انتشار: سایت ادبی شعر نو
خورشید در بلندی است
انتشار: شعر نو -
این شعر بی بهانه از برای شهادتش سرودم. تقدیم به تمام شهدای دفاع از حرم شهدای تیپ ابالفضل العباس که این روزها در سوریه به دفاع از حرم های شریف ناموس ائمه مشغولند.
در کربلایه زینبیه، انس
انسی گرفت با علمدار کربلا
21 تیرماه 92-3 رمضان
در محله ما خانه ای وجود داشت که یکی از اتاق هایش خالی بود.
در یکی از محلات دیگر، خانواده ای زندگی می کردند که اخلاق خاصی داشتند. دو به هم زنی، دزدی، تجاوز به عنف و ... در آن خانواده وجود داشت. به همین دلیل از خانواده های بد نام بودند و از این رو به آنها »لیسک« می گفتند.
در این ایام مبارک چه چیز بهتر از این که یادی کنیم از گذشتگانی که گوی سبقت ربودند و در جنات النعیم پروردگارشان عند ربهم یرزقون شدند.
می خواستم همزمان با سالروز وداع با پیکر دایی شهیدم (شهید محسن پیروان)عکسی از او بگذارم که نشد.
حالا عکسی را از او می گذارم به این امید که او شفاعتمان کند در یوم القیامه.
به گمانم این جا فکه است. کربلای دایی ام. مشهدش. مکان وصالش. آن جا که با خون پاک و معصومش نوشت : استقلال آزادی جمهوری اسلامی. در این عکس شهید عبدالاحد مسرور همرزم دایی هم دیده می شود.نفر اول ایستاده از شمت راست دایی شهیدم محسن پیروان است که در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه در سال 1361 مفقودالاثر شد و تیرماه 78 در اوج فتنه کوی دانشگاه پیکر پاکش در کازرون تشیع شد و در گلزار شهدای بهشت زهرای کازرون به خاک سپرده شد.
و ما ماندیم یادش.
و 10 سال پیش از او نیز عید که تمام شد پدربزرگ مادریم چشم از این جهان بربست. حاج عباس پیروان پدر شهید محسن پیروان.
و حالا در درون تنهایی ام یاد او کردم.
سوسنگرد.
شهر حماسه هایی که فرزندان خمینی حماسهسازانش بودند.
سوسنگرد.
شهری که خون پاک هزاران شهید بر تکه تکه خاکش فرو ریخته است.
سوسنگرد....
شهری که سنگرهای مجاهدان میدان نبرد روزهایی پوشش اصلیش بود.
سوسنگرد...
یاداور خاطره های سرداران بزرگ دفاعی مقدس برای آرامانی مقدستر.
سوسنگرد....
یعنی سردار پرافتخار اسلام
شهیدی از تبار ابوذر،
شهیدی از تبار سلمان،
شهیدی ازتبار عمار،
شهیدی از تبار راست قامتان عرصه تاریخ.
سوسنگرد....
یعنی چمران.
یعنی زخمی بر پای محکمی که پایش قویتر شد برای رفتن به سوی شهادت.
سوسنگرد...
یعنی علی اکبر هایی که مقتدایشان علی اکبر حسین بود.
نوجوانان و جوانانی که پهلوهاشان دریده شد در نبرد حق علیه باطل.
سوسنگرد...
یعنی غلام های امام رضا.
یعنی انانی که از بستان انقلاب سبز خمینی راهی بستان سرخ حسین شدند تا ایستادگی و مقاومت را به دنیا بیاموزند.
سوسنگرد...
یعنی شهری به درازای نخلستان های خشت کازرون تا نخلستان های گرم خوزستان.
سوسنگرد...
یعنی تاسوعایی پر از عباس و اکبر و قاسم
سوسنگرد...
یعنی کربلای فرزندان کازرون
سوسنگرد...
یعنی سوسن های پرپر که رفتند تا بر گرد ضریح شش گوشه امامشان حسین بن علی به طواف عشق برپدازند.
منتشره در هفته نامه شهرسبز شماره 147- 23آبان ماه 1390
پي افكندم از نظم كاخي بلند
كه از باد و باران نيابد گزند
هر آن كس كه نام مرا كرد پست
نگيردش گردونِ گردنده دست
«فردوسي»
دوم خرداد امسال روزنامه اعتماد ملي به مناسبت روز فردوسي مصاحبه اي را با يكي از شاهنامه پژوهان نامي كشور كه قريب به 30 سال در شاهنامه غور كرده است به نام دكتر فريدون جنيدي انجام داد . تيتر اين مصاحبه چنين بود:" نيمي از شاهنامه سروده فردوسي نيست ".
دكتر جنيدي در اين مصاحبه با گفتن جمله فوق مردم پارسي زبان را اين گونه بشارت داد كه پس از قريب به 1000 سال كه اين شاهنامه تحريف شده در دستان مردم بوده است با 30 سال غور در آن متوجه شدم كه نيمي از شاهنامه سروده فردوسي نيست و امروز پس از سي سال زحمت شاهنامه اي را كه سروده فردوسي است در زير چاپ دارم.
در ابتداي اين مصاحبه حسين جاويد مصاحبه كننده آن مي گويد:" كاري كه ميتوان انتظار داشت با جنجال ها و نقد و نظرهاي فراوان روبرو شود ." آري شايد مصاحبه كننده آن نيز چونان من انتظار آن را داشت تا مدعيان ميهن دوستي و ملي گرايي و حداقل ادبا و شاعران و اصحاب فرهنگ و هنر بر آن بتازند و يا لااقل نظري در باب آن بدهند . اما نشريه فردوسي پس از حدود يك ماه و نيم بعد عين اين مصاحبه را به همراه نقدي بر صحبت هاي دكتر جنيدي به چاپ رساند
جنيدي در پاسخ به سئوال خبرنگار مبني بر دلايلش بر اين كار چنين مي گويد :" آغاز كار من اين بود كه روزگاري به خود انديشيدم كه با چه اقدامي مي توانيم جوانان ايران را به فرهنگ شكوهمند نياكان متوجه بكنيم و آن ها را از سرگشتگي نجات بدهيم ؟ و به اين نتيجه رسيم كه جوان ايراني بايد شاهنامه بخواند . ... يك گونه شاهنامه بيشتر چاپ نمي شد و آن هم تقريباً سه كيلو وزن داشت . من با خود گفتم چطور مي توانم به اين جوان سرگشته اي كه روزنامه هم حاضر نيست بخواند سه كيلو كتاب را بدهم و بگويم بخوان ؟ ..... سپس به اين نتيجه رسيدم كه داستان هاي شاهنامه را از هم جدا كنيم . ... زمان زيادي طول كشيد تا اين داستان ها را جدا گزارش كنم ... بر مي خوردم به اين كه نوشته من از نوشته فردوسي بهتر است و از اين بابت شرمنده مي شدم. ... با خود انديشيدم اين بيت ها احتمالاً از فردوسي نيست..... تمام شاهنامه شناسان ما .... اين دروغ را باور كرده اند كه محمود غزنوي در سرودن شاهنامه مشوق فردوسي بوده است .... دومين وجه بزرگ كار من همين است كه چهره كج محمود را نشان داده ام .... من احتمال مي دهم اين كار بعد از دوران مسعود و در دوران مودود ، نوه محمود انجام شده باشد . اين ها يك عده را دور هم جمع مي كنند كه داستان ها را از هم بشكافند و در ميان اين شكافته ها داستان هاي مجعول و دروغي بگذارند تا بعد بتوانند نام محمود را هم آن جا بياورند . بررسي من 30 سال به درازا كشيد ، نشان داد مزدوراني كه پول مي گرفتند تا اين ابيات را به شاهنامه بيفزاند 5 نفر بوده اند ... در افزوده ها 5 سبك مختلف وجود دارد و اين كاملاً خودش را نشان مي دهد .... مي خواسته اند كه زود شعر را بگويند و آن درم را بگيرند بنابراين پرواي زيبايي و آرايش سخن و مفهوم و معنا را نداشته اند .... خوشبختانه نه كاتبان و نه افزايندگان چيزي از شاهنامه كم نكرده اند ....اما كاتبان ! بله ، آن ها هم بنا بر عقايدشان چيزهايي به شاهنامه اضافه كرده اند كه من همه افزوده هاي آن ها را هم با دليل روشن كرده ام.... من شاهنامه را ويرايش كرده ام يعني ابيات اضاف را جدا كرده ام. من بيتي را حذف نكرده ام ... دوستي مي گفت بايد 10 سال از انتشار كتاب بگذرد تا جهانيان بفهمند تو چه كار كرده اي .مي گفت از بس اين كار بزرگ است ، مردم به اين زودي نمي فهمند. من مي دانم كه حتماً عده اي مخالفت خواهند كرد." اينان گزيده اي بود از مصاحبه دكتر جنيدي اما نشريه فردوسي نيز نقدي بر گفتمان دكتر جنيدي زده است كه گوشه هاي از آن را برايتان مي نگارم . گزيده اي از نقد نشريه فردوسي بر گفتمان دكتر جنيدي :" هرگز انديشيده ايد ، اگر پديده اي به نام « شاهنامه » نبود بي گمان تاريخ ، فرهنگ و زبان پارسي و وطن نيز نبود. آقاي دكتر !! وقتي وطن نبود ، شما هم نبوديد ، ايران زمين هم نبود .... در اين گاه ناپايدار كه شمشيرهاي آخته ي فرهنگ كشي ، هم سان تنور برافروخته ي نخبه سوزان ، هم چنان داغ است، انكار تاريخ و تحريف بن مايه هاي تمدني ما چه چيزي مي تواند باشد؟...
«انقلابي در شاهنامه پژوهي» تيتر اعتماد ملي بود. همكاران حرفه اي ما خوب مي دانند كه اهميت دادن به اين عبارت نه چندان برجسته و با آن تيتر چه بار منفي و سنگين ادبي و تاريخي را در فكر و ياد خواننده بر جاي خواهد گذاشت:
1- شاهنامه هزار سال است كه در پيشين هزاره بوده است و هزاران سال ديگر در پسين هزاره ها خواهد بود. « شاهنامه » خود انقلابي است در زنده كردن زبان ، مليت ، قوميت ، نژاد و سرزمين يك گستره در تداوم هزاره هاي دور و دراز تاريخي پيش و پس از خود كه نه همانندي دارد و نه خواهد داشت. با چنين آوازه اي از خردورزي و رهايي يك ملت انديشمند ، اما ستم ديده و اشغال شده ، تنها يك انقلاب بزرگ فرهنگي بن مايه اي، ساختاري و ميهني نياز بوده است كه سرزمين بلا كشيده و مردم ماتم زده ما را برهاند و آن انقلاب بزرگ فردوسي با آفرينش فرشته اي به نام « شاهنامه » بوده است و بس ! كار شما در پژ.هش شاهنامه يك « ضد انقلاب» است و نه يك انقلاب !!!...
2- با كدام آمار ، سند ، نسخه هاي معتبر خطي دست نبشته هاي معتبر و كمي بي پرواتر ، با نگرش به كدام شاهنامه نبشته شده با خط و قلم خردورزانه و ستم ستيز فردوسي بين سال هاي 370ه.ق تا 405 ه.ق با نترسي و بي پروايي تيشه به ريشه يكي از بزرگترين مجموعه هاي حماسي گيتي مي زنيد كه بزرگترين سند دانشومندانه استقلال ايران زمين است؟
3- از استادي كه خود را شاهنامه شناس مي داند ... بسيار دور از انصاف و انتظار است چنين بي پروا و آن هم تنها در يك روياي يك شبه ، بيت هاي شاهنامه را از شصت هزار بيت به سي هزار بيت كاهش دهد.
4- 37 جلد از معتبرترين ، كهن ترين ، علمي ترين و مستند ترين نسخه هاي شاهنامه و دست نويس در دانشگاه هاي قاهره ، الازهر، دار الكتب قاره، مركز فرهنگي نيس، مركز فرهنگي مون پوليه، .... سرتاسر اروپاي شمالي و جنوبي ... و مراكز علمي معتبر چون
موزه بريتانيا، ...آكسفورد...فلورانس(نسخه معتبر فلورانس) ... بارسلون ( نسخه معتبر بارسلون) قونيه( نسخه هاي خطي) موجود است...... گمان نمي برم كه شاهنامه پژوهان ، شاهنامه شناسان و شاهنامه نويسان اين مرز و بوم و نه شاهنامه پژوهان گيتي اين چنين دل به دريا زده باشند.
5- شاهنامه پژوه ما مي گويند :" يك گونه شاهنامه بيشتر چاپ نمشد و آن هم تقريباً 3 كيلو وزن داشت" چنان چه استاد به مراكز علمي يونان و ايتاليا و يا يكي از معمولي ترين مركز كتاب شناسي گيتي سري از شوق و پژوهش و نه گردش زده بودند با چشم خود مي ديدند پژوهشگران بزرگ ، نويسندگان نامي و هومر شناسان پرآوازه هرگز در تهيه و تدوين و ويرايش « ايلياد و اوديسه» محتوي كتاب را فداي سنگيني و يا وزن آن نكرده اند .... در اين جا كتاب هايي را مي بينيد كه بالاتر از 6 كيلو هم وزن دارند و مجموعه هايي را مي بينيد كه بالاي 20 كيلو هستند .
6- ... استاد چاره كار در اين ديدند كه با يك نگرش علمي 30 ساله! سي هزار بيت از آن قانون اساسي ملتي را كه هزار سال است به آن مي بالد ، و با آن زندگي مي كند و تمام راز و رمز و نيازهاي ملي و ميهني خود را با آن شصت هزار بيت گره زده است ، يك دفعه بيايد و ببيند يكي از شاهنامه شناسان! بعد از سي سال ! نيمي از آرزوهايش را به باد داده است
7- نگاه كنيد به ادعاهاي پورپيرار و نوشته هايش درباره ايران و كتاب تركان نوشته حسن راشدي و هزاران و ميليون ها كتاب ، بولتن ، سخنراني ، جزوه و حتي فيلم و... در طول اين 30 سال در نفي ايران ، ايراني ، زبان پارسي، نژاد ايراني و ضديت ، فحاشي ، ناسزاگويي آشكار ، برنامه ريزي شده ة سازمان داده شده و ادعاهاي استعماري در مورد تغيير نام خليج فارس و.... ما با كهن ترين تاريخ تمدن پيشرفته جهان در راستاي اين هزاره هاي دور و دراز فرهنگي و تمدني مان كدام قتل عام تاريخي ، نسل كشي، تجاوز و يا اشغال سرزمين هاي ديگران را به انجام رسانده ايم كه در حال حاضر بايد چنين مورد هجوم خودي و غيرخودي قرار بگيريم؟
8- چنانچه وزن شاهنامه مورد نظر استاد ما ، 300 گرم بشود ، در آن صورت جوانان كم حوصله و روزنامه نخوان ما در صف انتظار خريد و شاهنامه استاد قرار مي گيرند؟
9- جاي بسي شگفتي است . شاهنامه شناس ما با احتمال و ممكني كه در پژوهش خ
ود كرده اند، جنين مي نمايد كه خودشان هم مطمئن نبوده اند كه در كاهش بايد اقدام نمايند
10- شگفت انگيزتر اين كه شيوه گزينش و تشخيص شاهنامه شناس بزرگ ما برهاني است من درآوردي ، از روي خويشتن باوري و غيرمستند و غير قابل تطبيق با موازين علم تحقيق و پژوهش.
11- اين چگونه استدلالي است كه مي فرمايند چون نوشته خود را از نوشته فردوسي برتر ديدم ، فهميدم كه اين كلام فردوسي نيست. ممكن است كلام شما شكسته نفسي و فروكاهيدن در مقابل مقام فردوسي باشد ، اما يك استدلال نيست. مگر شاعري كه35 سال شصت هزار بيت مي سرايد ، تمام بيت هايش كامل ، بدون نقص و شايسته ترين است؟ با توجه به پژوهش هاي نوين شما و كشف و شهودي كه انجام داده ايد فكر نمي كنيد چند سال ديگر يك نفر استادتر از شما پيدا شود و همين استدلال شما را بهانه كند و شاهنامه تدوين شده دكتر فريدون جنيدي را به نصف كاهش دهد ؟ چگونه شما اجازه اين بزرگترين تحريف و تخريب ملي ميهني و فرهنگي ملتي را به خودتان مي دهيد و ديگران اجازه نداشته باشند...
12- فرض دوم ، استاد شاهنامه شناس ، دكتر جنيدي چنان چه اين واقعيت هزار ساله را هم با كشف و شهود انكار نكرده باشد ، فردوسي 35سال از زندگي خويش را صرف سرودن شاهنامه كرده است . پرسش اين است حكيمي به بزرگي فردوسي با آن آوازه و آن اعتبار حماسي و ادبي اي كه شاهنامه اش توانسته است براي او و سرزمينش و هم ميهنانش در سرتاسر گيتي به شايستگي و فرخندگي آبرويي سترگ دست و پا كند ، اين قدر كم استعداد در شعر و شاعري بوده است كه در مدت 35 سال فقط 3000 بيت ، .... و مهمتر اين كه كار 35 سال در 9 سال به پايان برسد و اين 5 شاعر مورد نظر استاد جنيدي توانسته باشند مدت 9 سال چنانچه در طول همه دوران مودود دست اندركار بوده باشند. توجه كنيد فردوسي سي هزار بيت را در 35 سال بسرايد و 5 نفر كه نه نامي دارند و نه نشاني سي هزار بيت را در 9 سال بسرايند؟
13- در يك صورت وقوع چنين رويداد شگفت انگيزي ممكن است و آن اين كه آن 5 نفر شاعر!! هزار سال راز و رمز و اسناد و مدارك خودشان را پنهان كرده باشند و در سالها و ماه هاي آخر چاپ شاهنامه دكتر جنيدي به ناگهان كشف و از پرده اسرار غيبي و از پس 10 قرن سكوت سنگين برون پريده باشند.
به ياد دارم در دوران دبيرستان و دانشگاه اساتيد محترم ادبياتم اين چنين مي گفتند كه داستان هاي شاهنامه داستانهايي بوده اند ملي و باستاني كه در سينه مردمانمان نسل به نسل مي گشت تاز مان فردوسي و قبل فردوسي عده اي بوده اند كه اين ها را جمع آوري و به صورت نثر و يا حتي نظم در آورده اند كه فردوسي نيز از بعضي از آنان استفاده نموده است ولي در نهايت فردوسي بسيار زيباتر و قويتر از ديگران عمل نموده است . پس اين سخن به گزاف است كه استاد منتقد گفته است. اما بر جنيدي اين نقد وارد است كه شاهنامه آنچنان كه در نقد گفته شد چونان قانون اساسي ملتي مي ماند كه داراي پيشينه اي است بس دراز كه گاه گفته اند 5 هزار سال و يا حداقل 3 هزار سال. شاهنامه نماد هويت و ادبيات و فرهنگ ايران زمين است نه تنها آنان كه در سرزميني به نام ايران سكنا دارند كه در هويت همه مردمان كشورهايي هستند كه روزگاري در زير نام ايران زندگي مي كردند . و فردوسي يك شخص خاص نيست بلكه نمودي است از يك ملت و از فرهنگ . پس جاي ندارد كه بگوييم چون از فردوسي نيست پس بايستي پاك شود. و اين نكته نيز حايز اهميت است كه به فرض صحيح بودن گفتمان شما مگر نداريم در همين ادبيات خودمان آثار ادبي بسيار بزرگ و بين المللي كه در طول تاريخ به عيان اضافاتي به آن شده است نمونه اگر بخواهم بگوييم كليله و دمنه يا هزار و يك شب و.... به تصديق كسان بسيار شاهنامه نشانه هويت ماست و شما با اين كارتان هويت ما را خدشه دار مي كنيد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس خدایی که هر چه داریم و نداریم از اوست
در ابتدا بر خود لازم می دانم از همه دوستان که به من محبت داشتند و بارها اصرار می کردند تا وبلاگی داشته باشم تشکر کنم علی الخصوص جناب آقای مهدی صنعتی که زحمت کشیدند و این را برای من راه اندازی نمودند و مرا شرمنده خویش ساختند .همچنین بر خود لازم می دانم اکنون که فرصتی دست داده است تا این فضا در اختیار بنده باشد از معلمین گرانقدر و دلسوز خویش که سال ها مرا تحت حمایت خویش پرورانده اند و هر چه دارم از وجود آن ها دارم یعنی آقایان حاج علی اسدزاده و حاج مصطفی بخرد و حاج حسین پیروان کمال تشکر و قدردانی را به نمایم.
اما بیش از همه خود را شرمنده دایی شهیدم شهید محسن پیروان می دانم که رفت تا ما باشیم و در فضایی راحت نفس بکشیم اما من نتوانستم به وصیت آن شهید گرانقدر جامه عمل بپوشم . اینک کوچکترین کاری که از دست من برمی آید این است تا گزیده ای از زندگینامه و آخرین نامه اش که حکم وصیت نامه اش را دارد به خوانندگان عرضه دارم که زنده نگه داشتن یاد و نام و خاطره شهیدان کم از شهادت نیست.
شهید محسن پیروان در سال 1344 در خانواده ای مذهبی و انقلابی چشم به جهان گشود. از آنجا که منزل پدری اش یکی از مراکز مهم انقلابیون کازرون بود ، از همان ایام کودکی با حضرت امام و مسایل روز آشنا شد و در کنار سایر انقلابیون کازرون قرار گرفت و خود هم در چاپ و هم در توزیع اعلامیه های حضرت امام بخصوص از سال 55 فعالیت می کرد. با ورود به دبیرستان در سال 59 به عنوان مسئول انجمن اسلامی دبیرستان شیخ ابواسحق شروع به فعالیت نمود و در همان سال در انتخابات انجمن اسلامی شهرستان به عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانش آموزان کازرون انتخاب شد که تا زمان شهادت این مسئولیت ها را بر عهده داشت. ایشان در زمان درگیری گروهک ها در مدارس ، با ایجاد میزگرد هایی آنان را به مناظره دعوت نمود . این شهید با اغاز جنگ به بسیج وارد شد و از سال 60 به میدان جنگ شتافتند و بعد از سه بار مجروح شدن سر انجام در عملیات والفجر مقدماتی در روزهای اول سال 62 در منطقه فکه مفقود الاثر شدند که پیکر پاک ایشان در سال 78 جز اولین گروه شهدا مفقودالاثربه زیارت امام هشتم مشرف شدند و سرانجام در تیر ماه 78 در قطعه شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شدند.
و اینک شمه ای از سخنان ایشان :
شما معلمان راستین انقلاب اسلامی باید با جدیت کار کنید ، سعی کنید طوری جوانان را بسازید تا بتوانند در آینده ، دانشگاه ها را پر کنند و نگذارند یک عده منافق به دانشگاه راه یابند ، سعی کنید بیشتر در راه اسلام کار کنید . سعی کنید در کارتاَن کمتر اََشتباه شود چون اگر کوچکترین اشتباه خدای ناکرده از شما سرزند ممکن است عده زیادی از نوجوانان از انقلاب اسلامی زده شوند .