اولین مجتهد شورای نگهبان فارس در دوران مشروطیت

در بخش شمالی آرامگاه حافظ کتابخانه ای با سبک معماری قدیم مشاهده می شود که ....

انتشار: کازرون خبر-

آرامگاه رحمت کازرونی

ادامه نوشته

امام موسی صدر و اقتصاد مقاومتی

امام موسی صدر اقتصاد مقاومتی را برای مردم لبنان اینگونه تعریف کرد: کمک به محرومین تنها از راه تشکل، اشتغالزایی با کمترین هزینه اولیه، عزت نفس، استفاده از تولیدات داخلی و ...

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 384 مورخ 9 شهریور 95- 
امام موسی صدر
ادامه نوشته

لاجوردی ادامه رجایی در مبارزه با نفاق

اما در بین نیروهای انقلابی، برخی از افراد بودند که در مبارزه با سازمان نفاق، از سایرین پیشی گرفته بودند. شهیدانی چون آیتا... ربانی شیرازی، شهید رجایی، شهید لاجوردی، شهید مطهری و شهید مفتح از جمله کسانی بودند که با تیزبینی باورنکردنی به جنگ با التقاطیون رفتند.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 384 مورخ 2 شهریور95-

شهدای شهریور

ادامه نوشته

این آقا را گرفته اند!!!

۱۵ خردادسال ۴۲، در تاریخ معاصر ایران، نه! در تاریخ معاصر امت اسلام، نه! در تاریخ بشریت به عنوان نقطه عطفی به شمار می رود. این روز در واقع آغاز مبارزه علیه صهیونیسم بین الملل است.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 273 مورخ 13 خرداد 1393- خبرگزاری تسنیم - سایت خبری تحلیلی عصر کازرون - سایت خبری خبر فارسی - سایت خبری تحلیلی بابونه - سایت خبری تحلیلی نیویدار - سایت خبری تحلیلی کازرون خبر -کازرون نگاه

حاج حسین مختاری

ادامه نوشته

آوینی؛ تئورسین، معلم یا هنرمند انقلاب اسلامی؟!

آوینی نه در جایگاه تئورسین، و نه معلم بلکه به عنوان رسانه و هنرمندی متعهد، سعی داشت تا گفتمان انقلاب اسلامی را در جامعه زنده نگه دارد.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 364 مورخ 24 فروردین 95 -کازرون نما -خبرنما - فرارو - بولتن نیوز - خبروان - صاحب خبر -تدبیر24 - نیویدار -بابونه - صحبت نیوز -کازرون خبر - خبرگزاری دفاع مقدس - کازرون نگاه -

شهید مرتضی آوینی

ادامه نوشته

پیروزی لیست انگلیس!!!

البته یادمان نرود که انگلیس روی این مسأله نیز تمرکز بیشتری داشت که وزرای اطلاعات و قاضیان به هیچ کدام از مجلسین وارد نشوند اما دیدم که وارد شدند. 

انتشار: کازرون نما-

انتخابات

ادامه نوشته

انقلاب تکاملی اسلام

اسلام، یک مکتب است و مکتب در فرآیند خود، از یک اندیشه فردی، حرکت خود را شروع و با سیر تکاملی خویش، در درون افراد انقلاب ایجاد می کند.

انتشار: ویژه نامه دهه فجر بهمن 1394 هفته نامه شهرسبز- عصرکازرون-


انقلاب تکاملی اسلام
ادامه نوشته

دانشگاه و انقلاب اسلامی

برای دانلود ویژه نامه دهه فجر دانشگاه شیراز با عنوان دانشگاه و انقلاب اسلامی که به درخواست روابط عمومی این دانشگاه انجام داده بر روی عکس کلیک کنید.

دانشگاه شیراز

دانشجوی با بصیرت

این مسئله برای دانشجو این قدر دارای اهمیت است که باید بداند برای در امان ماندن از این بازی های سیاسی، بایستی به جریانی اصیل و افرادی که از نظر اصالت فکری مشکلی ندارند را از طریق کسانی که مورد قبول او هستند همچون خانواده و یا معلمان دوران دبیرستان، پیدا نموده و در کنار آن ها رشد سیاسی، اعتقادی و فرهنگی خود را ادامه دهد.

انتشار: ویژه نامه روز دانشجو بسیج دانشجویی شهرستان پاسارگاد- هفته نامه شهرسبز شماره 348 مورخ 17 آذر 94-حافظ نیوز -کازرون خبر -

دانشجوی سیاسی

ادامه نوشته

ماهیت بسیج

امروزه نیز که کشور با بحران اشتغال روبرو شده است، وقتی سخنان رهبری در راستای جهاد اقتصادی و اشتغالی و اقتصاد مقاومتی بیان می شود، این بسیج است که به عنوان ارگانی انقلابی، رنگ و رویی انقلابی و مردمی به آن می دهد و تنها در طول یکی دو سال اخیر در این عرصه فعالیت های بسیاری را به نتیجه رسانده است.

انتشار: ویژه نامه بسیج دانشجویی شهرستان پاسارگادبه مناسبت هفته بسیج-

بسیج

ادامه نوشته

روند مبارزه از مرحوم آقا رضا باقری نژاد تا شهید آیت ا... مدنی در گفتگو با حاج مصطفی بخرد

حزب توده از سالهای قبل برای نشر افکار خود، اقدام به ترجمه و نشر کتابهای کمونیستی  می کرد. در کازرون هم حسن حاتمی -دبیر دبیرستان های شهر-، اقدام به تأسیس کتابفروشی در این راستا نموده بود. من آمادگی خود را برای راه اندازی کتابفروشی در جهت نشر اندیشه های دینی اعلام نمودم. تعدادی از دوستان که دارای دغدغه بخصوص در تقابل با کتابفروشی کمونیستها را داشتند، قبول کردند که هر یک مبلغی برای سرمایه گزاری کمک کنند که مبلغ 16500تومان جمع شد. قرارداد مشارکتی نوشته شد و مغازه ای رهن و و اجاره گردید و کار را شروع کردم.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 336 مورخ 24 شهریور 94- کازرون خبر - کازرون نما -

 


شهسذ
 
 
ادامه نوشته

همکلاسی آسمانی

نیمه اسفند 57، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان کازرون، فعالیت خود را به صورت رسمی آغاز کرد تا خاری باشد برای همیشه در چشم هر آن کس که نمیتواند انقلاب اسلامی را تحمل کند. همین مساله باعث شد تا در طول این 37 سال همیشه مورد کینه و دشمنی منافقین و دشمنان انقلاب اسلامی قرار گیرد.

شاخه نظامی اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان شهرستان کازرون

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 332 مورخ 27 مرداد 94-کازرون نما -عصرکازرون-

ادامه نوشته

گذری بر اقامه نمازجمعه

در اولین روزهای پیروزی انقلاب آیت ا... ایمانی با حکم دفتر امام خمینی(ره) به عنوان امام جمعه کازرون معرفی شد. اما بعد از مدتی با اتفاقاتی که افتاد، این بار ایشان با حکم حضرت امام خمینی(ره)، به عنوان امام جمعه کازرون به کازرون برگشت و در خنثی کردن توطئه های منافقین نقش موثری را ایفا نمود. در سال 80، آیت ا... اسدا... ایمانی به عنوان نماینده ولی فقیه و امام جمعه بوشهر منصوب شد و آیت ا... بزرگ بنیادی جایگزین وی در منصب امام جمعه کازرون قرار گرفت. در سال 86، آیت ا... بنیادی به دلیل بیماری از سمت خود استعفا داد و حجت الاسلام محمد خرسند، بر منصب امام جمعه کازرون نشست.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 329 مورخ 6 مرداد 94-کازرون نما- عصرکازرون-

آیت الله شیخ اسدالله ایمانیآیت الله شیخ بزرگ بنیادیحجت الاسلام شیخ محمد خرسند

ادامه نوشته

روز قدس از راه رسید

جمعهای که در پیش داریم، روز قدس است. همان روزی که خمینی کبیر آن را روز امت اسلام دانست. روز خروش انقلابی امت اسلام علیه تمام کفر و شرک و نفاق.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 326 مورخ 16 تیر 94-کلام فارس -غریو -کازرون نما -عصر کازرون -

روز قدس

ادامه نوشته

نقش کازرون در تکمیل پازل انقلاب اسلامی 57

پیشوا آن چنان مورد وثوق و اعتماد بود که حتی نماینده وقت مجلس شورای ملی کازرون جزئی ترین مسایل را با وی مطرح می نمود و از ایشان کمک می خواست. طرح مسئله کاپیتالاسیون در مجلس از طریق طباطبایی -نماینده وقت کازرون در مجلس شورای ملی- به پیشوا گزارش می گردد و ایشان نیز سریعاً این خبر را به امام خمینی می رساند؛ امام خمینی نیز سریعاً عکس العمل نشان می دهد که این امر موجب تبعید ایشان از ایران گردید.

 

حاج علی اسدزاده در حال قرائت بیانیه در میدان شهدای کازرون(روبروی درب اصلی مسجدنو (شهدای فعلی) - مرحوم حاج محمد معنویان نیز در زیر پای ایشان قابل مشاهده است.

انتشار: وِیژه نامه شهدای انقلاب اسلامی بهمن 92 - کازرون خبر - خبرگزاری دفاع مقدس - کازرون نگاه -

 

ادامه نوشته

عالم انقلابی

آیت ا... محلاتی، از علما و بزرگان فارس است که جایگاه اجتهاد وی مسلم بود.


انتشار: وِیژه نامه شهدای انقلاب اسلامی شهرسبز بهمن 92 -

ادامه نوشته

شهید هادی محبی

محرم فرا رسید.

و امسال چه تقارنی پیدا کرد. درست روزی به استقبال محرم رفتیم که 34 سال پیش، دانشجویانی از نسل پدرانمان درست محرم همان سال در اقدامی حسینی به استقبال کاروان محرم حسین رفتند. رفته بوده اند تا شعار خون بر شمشیر پیروز است را بر در لانه کرکسان روبه صفت مستکبر منش اثباتش را به رخ کشند. و آن را به اثبات رساندند. این بار با شعار های حسینی شان درب خانه شیطان را فروریختند و اسناد نفاق افکنی از خانه فتنه بیرون آمد.


انتشار: نشریه تلنگر شماره 4 مورخ 13آبان 92-

ادامه نوشته

لیدر انقلاب فارس، فوت کرد

ادامه نوشته

سفری با عطاهای فراموش نشدنی(شهید مدنی)

به مناسبت 20 شهریور ماه، سالگرد شهادت شهید محراب آیت الله سید اسدالله مدنی، به سراغ سردار حاج محمود فیروزی از یاران نزدیک شهید مدنی در نورآباد ممسنی رفتیم.

وی خودش را معرفی کرد:من سید اسداله مدنی هستم.آذر شهری.بیرون شهر بودم که ماموران با حکم تبعید به سراغم آمدند و حتی نگذاشتند عبا و عمامه ام را بردارم. یک نفر را فرستادم تا عبا و عمامه ام را بیاورد. ومن الان حتی یک دست لباس اضافه ام هم همراه نیاورده ام.آیا شما خیاطی می شناسید؟

گفتم:بله حاج آقا خودم خیاطم.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 237 مورخ 19 شهریور ماه 92- سایت خبری تحلیلی نگاه فارس - سایت کلام فارس - سایت خبری تحلیلی سلمان فارسی -

ادامه نوشته

مباحثه(امام موسی صدر)

35 سال پیش در چنین روزهایی بود که سید زیبا روی ایرانی که قائد بلامنازع شیعه در لبنان به شمار می رفت و حتی مسیحیان لبنان او را مسیح می خواندند در پایان سفرش به لیبی سفرش تمام شد. در میانه راه لیبی و ایتالیا گم شد.

لیبی می گفت او سوار هواپیما شده و از خاک لیبی خارج گشته است اما دولت ایتالیا ورود او را به خاک این کشور به شدت رد می کرد.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 236 مورخ11شهریور92- سایت خبری تحلیلی نگاه فارس -

http://www.ladestan.com/images/docs/000001/n00001032-b.jpg

ادامه نوشته

شریعتی! پرچمی از پرچم های انقلاب

بسم الله

تا کنون از شریعتی بسیار گفته شده است. از ضعف ها و قوت ها. از خوبی ها و بدی هایش.

اما امروز در سالروز شهادت گونه این معلم شهید، وقتی داشتم در سایت رهبری به دنبال نظر ایشان می گشتم این جمله مرا مجذوب خویش ساخت:

"مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب، حكم پرچم را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل «مردم» (و نه خواص) از آنها پر است. و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز كمی نیست."


انتشار: نگاه فارس - شیرازه - کازرون نما - عماریون - افق میمه -تی نیوز -

ادامه نوشته

چه‌کار می‌کنی؟

تشییع جنازه باشکوهی توسط مردم و ومدافعان خرمشهر در زیر آتش دشمن برگزار شد. در این جا بود که کسی به پدرم می­گوید: "کل علی ببین چه باشکوه است. خودت شهید شوی از این هم باشکوه­تر خواهد بود." پدرم لبخند می­زند و می­گوید: "در تشییع جنازه من جز خانواده و تعداد قلیلی از دوستان کسی شرکت نخواهد کرد." چیزی که عملاً اتفاق افتاد.


انتشار: هفته نامه شهرسبز ضمیمه کل علی و فاتحان خرمشهر شماره 223 مورخ 1خرداد 92 - کازرون نما - تنویر-نگاه فارس -

ادامه نوشته

انـقلابی بود، انـقلابی ماند

»کل علی« مورد احترام اکثر مردم خرمشهر حتی ارازل و اوباش بود. یادم هست ماه رمضانی بود. در بازار صفا معمولاً روزه­خواری علنی صورت می­گرفت. ولی وقتی »کل علی« از آن جا می­گذشت سریعاً خود را جمع و جور می­کردند. ظهری »کل علی« به قصد نماز داشت به سمت مسجد جامع می­رفت. یکی از این ارازل و اوباش داشت روز­خواری می­کرد. به محض دیدن »کل علی« را دید خوراکی را پشت سرش پنهان کرد و به احترام ایستاد. وقتی »کل علی« به او رسید گفت عزیزم ماه رمضان است. به جای من باید از خدا خجالت بکشی. و به راهش ادامه داد. آن فرد آمد از »کل علی« عذرخواهی کرد. کل علی گفت: جوان برو از خدا عذرخواهی کن. من کی هستم.


 انتشار: هفته نامه شهرسبز ضمیمه کل علی و فاتحان خرمشهر شماره 223 مورخ 1خرداد 92 - کازرون نما - تنویر-نگاه فارس -

ادامه نوشته

قایق سوراخ

به قول آیت­ ا... محمدتقی موسوی، »کل علی« به تنهایی مسجد جامع خرمشهر و فعالیت­های مذهبی را در خرمشهر و آبادان به دوش می­کشید.با شروع جنگ، »کل علی«که در واقع مسجد جامع دستش بود، مسجد جامع را به محلی برای تغذیه فکری، تسلیحاتی و پشتیبانی جنگ مبدل کرد.


 انتشار: هفته نامه شهرسبز ضمیمه کل علی و فاتحان خرمشهر شماره 223 مورخ 1خرداد 92 - کازرون نما - تنویر-نگاه فارس -

ادامه نوشته

تو مرجع مجاهد می پسندی

تمام فعالیت های مسجد جامع بر روی دوش کل علی بود و این باعث شده بود تا کم کم در خرمشهر کاملا شناخته شده و مورد احترام مردم و علما قرار گیرد از این رو تمام گروه ها و جریان های انقلابی و مذهبی برای فعالیت در خرمشهر از طریق او اقدام کنند.

انتشار: هفته نامه شهرسبز ضمیمه کل علی و فاتحان خرمشهر شماره 223 مورخ 1خرداد 92- صادقون - کازرون نما - نگاه فارس - تنویر- عصرآبادان - بسیج مداحان فارس - امام جمعه آبادان -

ادامه نوشته

مدافع بزرگ خرمشهر در کازرون درگذشت

درگذشت علی فرخی

مدافع بزرگ خرمشهر در کازرون درگذشت

حاج علی فرخی پدر شهیدان محمود و قاسم فرخی از مدافعان شهید خرمشهر روز نهم فروردین به فرزندان شهیدش پیوست.

آیت الله شیخ اسدالله ایمانی(امام جمعه سابق کازرون و امام جمعه فعلی شیراز) و مرحوم کل علی فرخی

حاج علی فرخی، زاده کازرون بود که با از دست دادن پدر در سن 6 سالگی رهسپار خرمشهر شد.

هفته نامه شهرسبز شماره 217 مورخ 20 فروردين 92- تنویر - نگاه فارس - صادقون -

ادامه نوشته

برای جلوگیری از تحریف تاریخ به سئوالات ما پاسخ دهید

مه سرگشاده جمعي از فعالان فرهنگي کازرون به پیشگامان انقلاب:

برای جلوگیری از تحریف تاریخ به سئوالات ما پاسخ دهید

جمعي از فعالان فرهنگي کازرون نامه سرگشاده ای به پیشگامان انقلاب نوشتند و از آنها خواستند تا به سوالات آنها پاسخ دهند.

به گزارش خبرنگار صادقون، جمعي از فعالان فرهنگي کازرون، نامه سرگشاده ای به پیشگامان انقلاب نوشتند و از آنها خواستار پاشخگویی به سوالاتی شدند.

 

متن این نامه به شرح زیر می باشد:

با سلام و درود به ارواح طیبه شهدا اسلام از آغاز تاکنون به خصوص شهدای انقلاب اسلامی ایران

و با سلام به روح پر فتوح امام امت خمینی کبیر(ره)

جناب آقایان حاج حسین مختاری، حاج محمد باقر باقری نژادیان فرد، حاج مصطفی بخرد، حاج علی اسدزاده، حاج اصغر مکارم، حاج ناصر حیدری، حاج علی صحرابان، حاج اسماعیل مختاری، حاج یدالله مختاری و ديگر پیشکسوتان و پیشگامان انقلاب اسلامی در کازرون

با سلام و درود

به واقع پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران، نه تنها نقطه‌ي عطفی در تاریخ این سرزمین کهن است، بلکه چون كانون درخشاني از نور در تاریخ اسلام و بشریت می‌درخشد. پدیدآورندگان این انقلاب بزرگ، براستی انسان‌هایی بزرگ بودند که نامشان بر تارک تاریخ خواهد درخشید.

این‌که کازرون ما، به عنوان یکی از یازده شهر پیشتاز انقلاب، در تاریخ؛ نام خود را ثبت نموده، همواره به عنوان افتخاری برای کازرون و کازرونی بوده است.

همواره در طول سالیان پس از انقلاب، نام شما به عنوان انقلابیون اصلی در کنار حجت الاسلام شهيد عبدالرحیم دانشجو و مرحومان غلامرضا و عليرضا باقری نژادیان فرد زینت بخش جشن‌های انقلاب و خاطرات مردم این دیار بوده است.

اکنون پس از 34 سال از پیروزی انقلاب، و در سکوت 34 ساله‌ي شما با این عنوان که "ما کاری نکرده‌ایم که بخواهیم از خویش حرف بزنیم" یکی از هفته نامه‌های شهرستان كه در سالیان گذشته به تبلیغ و مطرح نمودن شخصيت‌هايي چون «ح.ح» ـ با سابقه‌ي فعاليت‌هاي کمونیستي ‌ـ پرداخته است اينك با ذکر نام شما عزیزان، از شما به عنوان لیدرهای انجمن حجتیه کازرون و القای این‌که شما با انقلابیون و مبارزین مخالفت می‌کرده اید، ياد كرده است.

ادامه نوشته

عمو میگه زمان شاه

این رو ببنید در مورد وضع جامعه قبل و بعد انقلاب بعد قضاوتتونو بگین.

معرّفی مجاهد شهيد دکتر مرتضی لبّافی نژاد+عکس ناياب شهيد+PDF مطلب مربوطه

برای اولين بار در فضای مجازی شخصیّت مظلوم شهيد دکتر لبّافی نژاد به صورت دقيق تر معرّفی می شود.این مطلب را سایت عمارنامه گذاشته بود.

ادامه نوشته

شهید دانشجو، شهید شاخص سال 91 بسیج حقوق دانان

 

به گزارش محمدمهدی اسدزاده-خبرنگار شهرسبز؛ عبدالرسول قنبریان، مسئول ایثارگران سپاه پاسدارانانقلاباسلامی کازرون، در گفتگو با خبرنگار شهرسبز گفت:

 

شهید حجتالاسلامشیخ عبدالرحیم دانشجو، به عنوان شهید شاخص سال 91 از سوی بسیج حقوقدانان کشور معرفی شده است.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شمارخ 211 مورخ 17 بهمن 91- کازرون نما - صادقون- -- شهید دانشجو -

 

 

ادامه نوشته

آقا جان! خجلیم!

یاد دارم، تازه خوب و بد زندگی را میفهمیدم، بهمن که میشد خیابانها و کوچههای شهر چراغانی و تزیین میشد، نه این که دولت و شهرداری این کار را بکنند، نه این که دولت و شهرداری این کار را نکنند ولی بیشتر آن را مردم انجام میدادند.

وارد مدرسه که شدیم باز شوق و ذوق داشتیم برای بهمن. از اول سال تحصیلی خود را آماده میکردیم برای جشنهای دهه فجر.

اما آن زمان چیزهایی هم به ما میگفتند که کم کم رنگ باخت و دیگر اثری از آنها نیست، به طوری که گاه همانها مورد سئوال قرار میگیرد و جوابی هم در مقابل داده نمیشود.

یادم میآید میگفتند جمهوری اسلامی مقدمهای است برای حکومت اسلامی امام زمان(عج)، و انقلاب اسلامی به مثابه نهضتی است برای انقلاب اسلامی که قرار است به امامت و رهبری مهدی صاحب الزمان(عج) انجام گیرد.

آقا جان! همه فراموش کردهاند که انقلاب در مکتب اسلام، انقلابی تکاملی است که این انقلاب به مثابه نهضتی و گامی است برای آن و انقلاب زمانی به بار مینشیند که تو قیام کنی...

 و از این روی از تو خجلیم

 انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 211 مورخ 17 بهمن 1391-

 


13آبان روز استقلال ملی و مبارزه با استکبار

می خواهم از 13 بگویم.

13 دهی که در ماه آب نحسیش برآشفت تا آب هایش رنگ قیامی بگیرد که با خون سرخ دانش آموزان رنگین شد و با خروش دانشجویان انقلابی دیگر برای قیام رقم خورد تا دیگر از نحسی به در آید.

ادامه نوشته

نقد یک نظر

بسم الله الرحمن الرحیم
در نطراتی که برای مصاحبه با آقای اثنی عشری گذاشته شد بود، یکی از دوستان به نام مجتبی مصطفوی نظری را گذاشته بودند که به دلیل آزادی بیانی که به آن قایلم آن را جزو نظرات گذاشتم.
اما سخن ایشان را دچار یک مغلطه می دانم بنابراین در پی آن شدم تا نقدی هرچند کوتاه بر آن بنویسم.
از ایشان و همه کسانی که با خواندن مطالب اینجانب و دادن نظرات خویش مرا در هرچه بهتر شدن یاری می رسانند تشکر و قدردانی می کنم. و بایستی بگویم که دادن جواب و یا نقد به نظرات شما تنها از این جهت است که گمان می کنم نقدی بر آن وارد است و اگر دوستان چنین اعتقادی ندارند می توانند با دادن نظرات خود مرا از این وهم و گمان بدر آرند. و از همه مهمتر این که خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم بارها و بارها می فرمایند که انسان ها اکثراً از وهم و گمان خود پیروی می کنند و من نیز همچون بقیه.

شعارهاي انقلاب در كازرون

آن چه در پی می آید گوشه ای از مصاحبه ای است با جناب آقای عباس اثنی عشری از فعالان انقلاب در کوی آهنگران کازرون و مسجد آهنگران (امام خمینی) و مسئول روابط عمومی اداره جهادکشاورزی کازرون که به مناسبت ایام الله دهه فجر امسال (۱۳۸۹) در دفتر هفته نامه شهرسبز انجام شد.

     شعارهاي انقلاب در كازروناین مصاحبه تحت همین عنوان در ویژه نامه دهه فجر انقلاب اسلامی هفته نامه شهرسبز امسال(۱۳۸۹) به زیور تبع آراسته شد.


انتشار: هفته نامه شهر سبز بهمن 89- عصر کازرون - کازرون نما - غریو -

 

ادامه نوشته

همه مسجد ها بسته بودند

آن چه می خوانید گوشه ای از مصاحبه ای است که تابستان گذشته با جناب آقای حاج ناصر حیدری انجام دادم و در ویژه نامه دهه فجر انقلاب اسلامی مورخ ۱۷ بهمن ماه ۱۳۸۹ توسط هفته نامه شهرسبز به چاپ رسید.

جناب آقای حج ناصر حیدری از موسسین انجمن امور دینی در کازرون و از دوستان و همسنگران مرحوم آقاغلامرضا باقری نژاد است که در سال های ابتدایی دهه چهل با تشکیل انجمن امور دینی در مسجد حسینی (مسجد امام حسین کازرون واقع در خیابان شریعتی) فعالیت های خود را با مبارزه علیه فعالیت های بهاییان در کازرون آغاز نمود. این انجمن در ابتدا با انجمن حجتیه در سراسر کشور متصل بود ولی به صورت مستقل فعالیت می کرد. به همین دلیل فعالیت سیاسی این انجمن در پیروی از خط امام در همان سال ها را رقم زد. گستره فعالیت های این انجمن برای تبلیغ امور دینی در کل شهرستان وقت کازرون شامل شهرستان های کازرون نورآباد ممسنی و برازجان بود.

حاج ناصر حیدری در طول مبارزات خود علیه رژیم ستم شاهی بارها تحت تعقیب قرار گرفت.

ایشان با پیروزی انقلاب اسلامی در نهادهای انقلابی فعالیت های مثمر ثمری داشت و از جمله کسانی بود که نامش در لیست سیاه منافقین خلق بود.

او با پایان یافتن جنگ تحمیلی از سپاه پاسداران خارج شد و به مغازه داری همچون قبل پرداخت. ایشان در طول مدت پس از انقلاب از جمله معدود کسانی بود که هیچ حقوقی را دریافت نکرد و از پس اندازهای قبلی خود استفاده می برد. اکنون نیز ایشان از جمله کسبه و بازاریان به نام و معتبر و مومن و متعهد می باشد.

انتشار: ویژه نامه دهه فجر هفته نامه شهرسبز بهمن 89- کازرون نما- شهید دانشجو-

ادامه نوشته

یادنامه شهید صائم

*جهت تصحیح و تکمیل این نوشتار، از همه کسانی که با مرحوم شهید دانشجو در ارتباط بوده­اند و یا خاطراتی از آن شهید بزرگوار دارند برای آماده­سازی ویژه­نامه یادواره ایشان ما را یاری نمایند.

با تشکر از آقای ابراهیمبنیادیکه ما را در این نوشتار یاری دادند.

این نوشتار حاصل مصاحبه­هایی با دوستان شهید دانشجو از جمله آقایان حاج ناصر حیدری، حاج محمد معنویان، حاج علیصحرابان،حاج مصطفی بخرد حاج علی اسدزاده می­باشد.

 

انتشار: هفته نامه شهرسبز شهریور89- سایت خبری تحلیلی کازرون نما - سایت خبری تحلیلی نگاه فارس- کازرون خبر - شیرازه - شهید دانشجو  - شیرازه - کازرون خبر-

ادامه نوشته

واكنش‌ها

در پی انتشار دومین قسمت از  گذری بر تاریخ معاصر کازرون در نشریه شهرسبز و همچنین در سایت کازرون نما عده ای محبت کردند و نظرات خود را در جاهای مختلف و به صورت های گوناگون دادند که در زیر به عنوان نمونه یک مورد را ذکر می کنم بدون هیچ نظری از سوی بنده.
ادامه نوشته

پایگاه اطلاع رسانی یاران صدر درباره اعلام رسمی دور جدید رابطه ایران و لیبی بیانیه ای به شرح زیر منتش

بسم الله الرحمن الرحیم

ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا چیزی می گویید که انجام نمی دهید؟ نزد خدا سخت ناپسند است که چیزی را بگویید و انجام ندهید.  (سوره صف آیات۳-۲)

این بار نه به مسئولان شکایت می بریم و نه به سیاستمداران، چرا که عملکرد ۳۱ ساله بیشتر مسئولین گواه توافقی نانوشته در پیگیری نکردن سرنوشت امام موسی صدر، ایرانی دربند رژیم لیبی ست. امروز به کسی شکایت نمی بریم، اما بر سر همه عاملان، آمران، حامیان و خاموشان این جنایت و این هتک حرمت آشکار به انسانیت و اسلام فریاد می زنیم.

در شگفتیم از دولتی که ادعای پایبندی به اسلام و عدالت را دارد، اما افتخارش آغوش باز کردن برای حکومت دیکتاتوری لیبی و رهبران آن است. امروز ناباورانه شاهدیم که چگونه وزیر امور خارجه ایران که وظیفه اش دفاع از حرمت و هویت ایرانی ست، فاتحانه از آغاز دور جدید رابطه با لیبی خبر می دهد و سفیر لیبی بی شرمانه اعلام می کند هیچ نکته اختلافی بین دو کشور نیست!

آقای رئیس دولت! آقای وزیر! آقای سفیر!

براساس کدام اصول، کدام قانون، کدام ارزش و کدام آیین از کنار نام یک انسان، یک رهبر آزاده، یک ایرانی می گذرید و با ربایندگانش دست دوستی می دهید؟ نتیجه دیپلماسی فعال و اداره جهان هم نشینی با دیکتاتوری چون قذافی ست که پرونده عملکردش در قبال ایران به اندازه همه دولت های غربی که شما مرگ بر ایشان سر می دهید سیاه و جنایتکارانه است؟

 ۳۰ سال است که اجرای بند ۱۷ مقاوله نامه تجدید رابطه ایران و لیبی که سندی رسمی است و اشاره به تشکیل کمیته ای مشترک به منظور تحقیق درباره روشن شدن سرنوشت امام موسی صدر دارد معطل مانده است. چهارسال قبل را فراموش نکرده ایم که به بهانه حل پرونده هسته ای ایران و عضویت لیبی در شورای امنیت این هم آغوشی را توجیه کردید. امروز که نتیجه آن همه امتیازدهی و تملق، رای تحقیرآمیز لیبی علیه ایران در شورای امنیت است، به کدام بهانه جدید بدنیال رابطه بیشتر و عمیق تر هستید؟

امروز کجایند مردان آزاده؟ کجایند وجدان های بیدار؟ کجایند مراجع و علمای اسلام؟ کجایند مدافعان حقوق بشر؟ کجایند هواداران آزادی که در مقابل این ظلم آشکار و این سازش وقیحانه فریاد بزنند و سینه چاک کنند؟

اگر هیچ حلقومی فریاد نکند جوانان ایران و یاران صدر بر سر هر کسی که بخواهد چنین معامله ای کند فریاد می زنند. اما آنان که گمان می کنند به اسم مصلحت، به اسم دیپلماسی، به اسم منافع به اصطلاح ملی! می توانند نام امام آزادی، امام محرومان، امام موسی صدر را از خاطره ها پاک کنند، با راهش، با اندیشه اش چه خواهند کرد؟ سید موسی صدر حذف شدنی نیست. او راست قامت جاودانه تاریخ است و همه آنان که در آرزوی حذف او هستند روسیاهان تاریخ باقی می مانند و باید روزی در پیشگاه عدل الهی پاسخگوی ظلم شان باشند.

ملت ایران، همه انسان های آگاه، همه وجدان های بیدار، همه مدافعان آزادی، همه محرومان، همه مشتاقان انسانیت هیچگاه این معامله ظالمانه و این سکوت سازشکارانه را فراموش نخواهند کرد.

یاران صدر (جنبش مستقل جوانان ایران برای آزادی امام موسی صدر (حفظه الله))

سرچشمه انقلاب

 انشاالله اصل این مطلب در موقعی دیگر

اسراییل

بسم الله الرحمن الرحیم
سخن گفتن در مورد اسراییل و صهیونیزم بین الملل بدون در نظر گرفتن تاریخ آن چیزی است ناقص ، پس تصمیم گرفتم در این مورد هر چند به اختصار چند سطری را بنویسم.
ابراهیم خلیل را دو فرزند بود. یکی اسماعیل که پیامبر خاتم از اوست و عرب شده ایست که فرزندان او نیز به دلیل حضور در میان اعراب عرب بودند. فرزند دیگر او اسحاق بود که فرزندی داشت به نام یعقوب نبی که او را اسراییل نیز می خواندند. و از او بنی اسراییل پا گرفت. ابراهیم خود از اهالی شهر اور عراق مرکز کلدانی ها بود که برای تبلیغ دین خدا سختی ها را بر خویش هموار نموده بود و حدود هزار و هشتصد سال قبل از میلاد مسیح به سرزمین کنعانیان که مردمانش اعرابی بودند بت پرست )که حدود 2500 سال قبل از میلاد مسیح در آن جا سکنی گزیده بودند( وارد شد. بنی اسراییل پس از اسحاق به مصر مهاجرت کردند و در آن جا بودند. با طی قرون، مصریان آنان را مورد ظلم خویش قرار داده و بردگان خود ساختند. با قیام موسی، بنی اسراییل از چنگال مصریان گریخته و با حکم خدا به سرزمین فلسطین برگشتند و دین موسی یعنی یهود را پذیرفتند. پس از موسی بنی اسراییل تحت رهبری قضات درآمدند. در حدود هزار سال قبل از میلاد داوود توانست طالوت را شکست داده و به مدت چهل سال اولین دوران حکومت الهی را بر زمین مقرر کند. با مرگ داوود فرزندش سلیمان عهده دار این حکومت الهی شد و تحت رهبری او بود که بنای هیکل سلیمان تمام شد تا موحدین در آن جا به عبادت خداوند واحد مقتدر بپردازند. پس از مرگ سلیمان نبی بنی اسراییل بر علیه وارث او رحبعام شوریدند و دولتی به نام مملکت اسراییل را تشکیل داند که مرکز آن سامره بود. عده ای دیگر از یهودیان نیز در اورشلیم دولتی دیگر ساختند و نام آن را مملکت یهوذا نهادند و از این به بعد جنگ در میان آنان در گرفت. درگیری ها و اختلافات درونی آنان روز به روز بیشتر شد. آشوری ها به آن ها حمله نمودند و آنان را از آن جا بیرون راندند و قبایلی از بابل و عیلام و ... وارد آن جا نمودند. هر دو دولت یهودی تا سال 701 ق.م به دست آشوری ها ساقط شدند . در 597ق.م بخت النصر کلدانی به فلسطین حمله کرد و یهودیان را مجبور کرد تا از آن جا بیرون شده به بابل بروند ، قدس را آتش زد و هیکل سلیمان را نابود ساخت. با پیروزی کوروش بر کلدانی ها یهودیان به فلسطین برگشتند و هیکل سلیمان را دوباره ساختند و در زمان داریوش ساخت آن را تمام کردند. با پیروزی اسکندر بر ایرانیان، فلسطین زیر سلطه یونان و سپس روم در آمد. 2000 سال پیش، مسیح در اورشلیم از میان یهودیان برخواست که بزرگان یهود او را تکفیر کردند ولی علی رغم آن، دینِ مسیح جهانی شد. از همین دوران عده ای از یهودیان اظهار داشتند که هم مسیح را قبول دارند و هم یهودیند به اینان یهودی مسیحی گفته شد و اینان عهد عتیق و عهد جدید را مطرح کرده و تفکرات یهود را در دین جدید وارد ساختند. و عده ای دیگر از یهودیان از همان ابتدا به مخالفت خونین با مسیحیان برخواستند. سال 70 میلادی یهویان علیه نرون قیام کردند که به شدت سرکوب شدند و از این زمان یهود در میان اروپاییان ذلیل شد. مسیحیت به گسترش خود ادامه می داد و تا درون قصر امپراطور نفوذ کرد و اندکی بعد امپراطور روم به مسیحیت گروید و دین رسمی روم را مسیحیت اعلام نمود. این امر بر خار شدن بیش از پیش یهودیان در امپراطوری روم افزود. یهودیان پراکنده شدند تا اگر خود قدرت ندارند دیگران را علیه حکومت مسیحی وارد جنگ کنند. عده ای از یهودیان به غرب اروپا رفتند که مسکوت ماندند. عده ای به جزیره العرب رفته در یمن و یثرب سکنی گزیدند. در یمن توانستند استیلا پیدا نموده و با کشتار بی رحمانه مسیحیان آن جا حکومتی را پی ریزی نمایند که با حمله حبشیان این حکومت از پای در آمد. ولی از آن جا که اعراب زیارت کعبه را در ایام حج بر خود واجب می دانستند مسیحیان حبشه قصد تخریب کعبه نمودند که ابابیل بر آن ها حمله برده شکست خوردند. ظلم بی حد حکومت جدید یمن دادخواهی یمنیان به شاه ایران را در پی داشت که به پیروزی ایرانیان در آن منطقه انجامید. عده ای از یهودیان که در یثرب سکونت داشتند در حال آماده شدن برای ایجاد یک حکومت یهودی در میان اعراب بودند که ورود پیامبر اسلام کارهایشان را بر هم زد. آنان نیز به اذیت و آزار ایشان پرداختند و خیانت ها کردند. عده ای دیگر از یهودیان نیز به ایران آمده و هر از چندگاهی ایرانیان را علیه رومیان ترغیب به جنگ می کردند ولی علی رغم همه این تحریکات، مسیحیت در ایران در حال پیشرفت بود تا آن جا که به دربار نیز نفوذ کرد و مدتی شاه ایران مسیحی شد. با ورود اسلام به ایران هم راه پیشرفت مسیحیت در ایران گرفته شد و هم یهودیت. عده ای از یهودیان نیز به شمال ایران و آسیای صغیر کوچ کردند و مدتی در شمال دریای خزر حکومت یهودی خزر که نام دریای خزر یادگار آن زمان است ، را پی ریزی نمودند که توسط امپراطور بیزانس ساقط شد و این آخرین نفس های یهود بود. یهود چندین قرن متوالی در زیر چکمه های مسیحیت خرد شده بود و می رفت تا برای همیشه نابود شود که رنسانس در اروپا شکل گرفت. با آغاز رنسانس یهودیان به فکر این افتادند تا انتقام قرونی را که به آن ها ظلم شده بود را از مسیحیان بگیرند. مارتین لوتر یکی از رهبران رنسانس از یهودی مسیحیان بود. در نهایت یهودیان دست به تشکیل تشکیلاتی در حمایت از کارگران زدند چرا که عمده آنان در اروپا کارگر بودند، تشکیلاتی که به عنوان فراماسونری در جهان شهره شد، سازمانی که به سرعت اطلاعاتی شد و در حمایت از جریان های استعماری نقش بسیار مهمی را بازی نمود. از طرف دیگر یهودیان شروع به مکتب سازی نمودند، در قرون 18 و 19 و 20م مکاتبی را بوجود آوردند همچون مارکسیسم و فرویدیسم و... که موسسان آن ها عمدتاً یهودی بودند. همچنین سرمایه داران یهودی و متفکران یهودی دست در دست هم نهادند تا امپراطوری یهود را بر همه جهان استیلا بخشند.
"برای اثبات فکر عجیب "دولت جهانی یهود" چه دلیلی بهتر از خاندان روچیلد که تابعیت 5 دولت مختلف را داراست و دست کم با سه دولت در همکاری نزدیک بوده و هست، دولت هایی که تنازعات مکرر میان آن ها هرگز، حتی لحظه ای، یکپارچگی و پیوند منافع بانکداری شان متزلزل نساخت؟" هانا آرنت، مورخ و روزنامه نگار اسراییلی
روچیلد در قرن 19 به نماد ثروت و تمول بدل گردید تا آن جا که در فرانسه و آلمان به روچیلد شاه معروف شد و مارکس ثروتش را در حدی دانست که می تواند تمام سلطنت اتریش را بخرد!
با ظهور ناپلئون در صحنه سیاست، مایرآمشل روچیلد برای استفاده بیشتر از شرایط، پسران خود را در کشورهای اصلی اروپا پراکنده ساخت و بنیاد روچیلد به پنج شاخه آلمانی، اتریشی، انگلیسی، ایتالیایی و فرانسوی به عنوان یک شبکه واحد مالی منقسم شد. روچیلدها از هر راهی استفاده کردند تا بتوانند درون دربارهای کشورهای اروپایی نفوذ کنند. نفوذ آنان در کشورهای استعمارگر اروپایی باعث شد تا آنان بتوانند در کشورهای مستعمره امتیازاتی را به نفع خود به دست آورند همچون امتیاز توتون و تنباکو در ایران .
همه فشارهایی که تاکنون بر یهود وارد آمده بود و حال کشتار یهودیان روسیه تزاری در 1882 باعث شد تا در اوایل قرن بیستم "تئودور هرتزل" خبرنگار و نویسنده دانمارکی الاصل کنفرانسی متشکل از 300 نفر از اندیشمندان و متفکران صهیونیست به نمایندگی از سوی 50 جمعیت یهودی برگزار نمود. در این کنفرانس که کاملاً سری در شهر بال سویس در سال 1897 برگزار شد هرتزل با توجه به تغییرات اوضاع سیاسی به سود غرب و به زیان شرق مکان تاسیس یک وطن یهودی را مورد بررسی قرار داد و در همان سال کتابی به نام دولت یهود نوشت که در آن از قوم یهود خواسته بود که با توجه به این که هر ملتی برای خود سرزمین و دولتی دارد، اینان نیز دولت یهود را در سرزمین فلسطین یا آرژانتین تشکیل دهند که بعدها تشکیل دولت یهود در اوگاندا نیز مورد بحث قرار گرفت. هرتزل برای عملی نمودن این موضوع که با مخالفت بسیاری از یهودیان مواجه شده بود سفری را به عثمانی نمود و طرح خویش را مطرح کرد که با مخالفت سلطان عبدالحمید، سلطان عثمانی رویرو شد.
با مرگ هرتزل، روچیلدها و عده ای دیگر از یهودیان نظریه او را پذیرفتند و با دولت های استعمارگر، پیرامون آن به گفتگو نشستند. اکثر یهودیان با نفوذ و سرمایه دار به آمریکا مهاجرت کرده و اقتصاد آمریکا را نیز همچون بقیه کشورها در کف خویش گرفته بودند.
با آغاز جنگ جهانی اول، عثمانی به سوی آلمان ها رفت و در مقابل انگلیس و فرانسه و روسیه قرار گرفت. جبهه مقابل عثمانی با وعده و وعیدهایی به سران عرب منطقه، آنان را علیه عثمانی به قیام تشویق کردند و عثمانی در همین ایام از هم پاشید. پس از سقوط عثمانی، کشورهای جدا شده از عثمانی طبق قرارداد "سایکس بیگو" میان انگلیس و فرانسه تقسیم شدند. و فلسطین نصیب انگلیس شد. انگلیس در ابتدا با مهاجرت یهودیان به فلسطین مخالفت نمود، چرا که در ایام جنگ بسیار آنان را کمک کرده بودند. اما با قدرت گرفتن آلمان و نیاز انگلیس به حمایت آمریکا، یهودیان آمریکا توانستند از این موقعیت به سود اهداف خود بهره برداری نمایند. در بهار 1917 رهبر صهیونیست ها "وایزمن" در ملاقات هایی با چرچیل و بلفور آنان را متقاعد ساخت و موافقت آنان را در اعلامیه بالفور اعلام نمود. این اعلامیه برای شخص روچیلد نوشته شده بود. این اعلامیه یک سال قبل از سقوط عثمانی مورد موافقت بالفور(وزیر امور خارجه انگلیس) و ویلسون(رئیس جمهور آمریکا) قرار گرفته و امضا شده بود و 2 سال بعد منتشر شد تا اعراب نتیجه همکاری خود را با بریتانیای کبیر مشاهده کنند. این اعلامیه که در مورد مهاجرت یهودیان به فلسطین بود 1922 مورد موافقت سازمان ملل قرار گرفت و مهاجرت یهودیان به فلسطین آغاز شد. . در ۱۹۲۰ فلسطین به‌عنوان عضوی از جامعه ملل تحت قیمومیت بریتانیا پذیرفته شد مهاجرت یهودیان در سال های اول طبق قطعنامه سازمان ملل که حدود آن را مشخص ساخته بود صورت می گرفت. این امر باعث جریحه دار شدن عواطف همه مسلمانان بالخصوص اعراب شد و مخالفت ها آغاز شد. شیخ عزالدین قسام در فلسطین حرکت خود را آغاز نمود. اخوان المسمین به رهبری حسن البنا در مصر و امام کاشف الغطا در عراق نمودهای مخالفت اولیه آن هستند. با شروع جنگ جهانی دوم اعراب تمایلاتی به سوی هیتلر پیدا نمودند و الحسینی مفتی فلسطینی دیداری را هیتلر انجام داد چرا که گمان می نمودند حمایت از آلمان که تمایلاتی ضد یهودی دارد شاید در آینده جلوی این سیاست ها را بگیرد. با شکست هیتلر مهاجرت یهودیان به فلسطین رو به افزایش نهاد و از چیزی که سازمان ملل مشخص کرده بود فراتر رفت. آمریکا در حمایت از صهیونیست ها که رهبری یهودیان مهاجر عهده آنان بود، انگلیس را مجبور کردند تا با یهودیان کاری نداشته باشد. در پایان جنگ دوم جهانی، جمعیت یهودیان در فلسطین بیش از ۶۰۰۰۰۰ نفر بود. در سال ۱۹۳۹ ، بریتانیا «نامه سفید (گزارش دولت) سال ۱۹۳۹» خود را منتشر نمود و در آن مهاجرت یهودیان و خرید زمین توسط آن‌ها را محدود نمود. از دیدگاه انجمن‌های یهودی و صهیونیست‌ها، این «نامه سفید» خیانت به اعلامیه ۱۹۱۷ بالفور بود. ضمن آنکه اعراب نیز از این تصمیم راضی نبودند و خواهان توقف کامل مهاجرت یهودیان به این سرزمین بودند. اما این «نامه سفید» خط دهنده سیاست بریتانیا تا انتهای دوران قیمومیت بر آن سرزمین بود. برحسب طرح تقسیم ارائه‌شده توسط سازمان ملل قرار بر این بود که این منطقه بین اعراب و یهودیان بطور مساوی تقسیم گردد و بیت‌المقدس(اورشلیم) نیز محدودهٔ تحت نظارت سازمان ملل قرار گیرد، تا از ایجاد برخورد جلوگیری شود. اما یهودی‌ها به طرح قانع نبودند و مناطق دیگری را نیز به اشغال درآورده و ضمیمه خاک خود کردند. اعراب نیز با تشکیل حاکمیتی یهودی به هر نحو مخالف بودند و مخالفت خود را اعلام کردند.
1931در شب معراج پیامبر اسلام کنگره بزرگ اسلامی در شهر بیت المقدس برگزار شد و نمایندگانی از ممالک اسلامی در آن شرکت کردند. در این کنگره سخنان الحسینی مفتی فلسطین و امام کاشف الغطا بسیار تاثیرگذار بود و وجهه ای شرعی به مبارزات مردم فلسطین گذاشت. مهاجرت غیرقانونی یهودیان به فلسطین که در سالهای پس از این کنفرانس بود جنبش هایی خونین را در فلسطین ایجاد نمود.
انگلیس که دوران قیمومیتش بر فلسطین تمام شده بود سریعاً فلسطین را ترک نمود و صهیونیست ها که با کمک های میلیاردی آمریکا مسلح شده بودند به زور اسلحه اوضاع را در دست گرفتند و اعراب را به شدت سرکوب ساختند. سرانجام بعد از تلاش های فراوان صهیونیست ها و تمایل اروپاییان به اسکان یهودیان در خارج از اروپا در 24 سپتامبر 1948 دولت اسراییل اعلام موجودیت نمود و 8 دقیقه بعد شوروی و 11 دقیقه بعد ایالات متحده آن را به رسمیت شناختند. سازمان ملل متحد هم آن را به رسمیت شناخت و به عنوان یک دولت آن را به عضویت پذیرفت.
در پی اعلام استقلال اسرائیل درگیری ها بین اعراب و یهودیان بالا گرفت. به زودی ارتش‌های مصر، سوریه، اردن، عراق، و لبنان وارد شدند و مرحله دوم جنگ استقلال اسرائیل آغاز شد. پس از اولین آتش‌بس در ژوئن ۱۹۴۸ گروهک‌های مسلح یهودی در نیروهای دفاعی اسرائیل ادغام شدند. پس از ادامه درگیری‌ها و تا ۱۹۴۹ اسرائیل به تدریج نیروهای عرب را عقب راند. پس از عقد آتش‌بس‌های جداگانه با نیروی‌های درگیر اسرائیل موفق به اشغال ۲۶٪ بیشتر از اراضی قلمرو فلسطینی شد. بقیه فلسطین را اردن (کرانه باختری) و مصر (نوار غزه) اشغال کردند. شمار زیادی از اعراب محلی در جریان درگیری‌ها آواره شدند. بسیاری از آنان هنگام پیشروی نیروهای اسرائیلی قهراً اخراج شدند و تا به امروز هم علی‌رغم نظر جامعه بین‌المللی و قطعنامه‌های مکرر سازمان ملل اجازه بازگشت پیدا نکرده‌اند. شمار پایانی آوارگان ۷۱۱۰۰۰ نفر تخمین زده می‌شود. از طرفی جمعیت یهودی کشورهای عربی زیر نگاه شکاک دولت و باقی مردم این کشورها قرار گرفت، در سال‌های پسین ۶۰۰۰۰۰ یهودی کشورهای عربی را به قصد اسرائیل ترک کردند دولت ایران به ریاست محمد ساعد مراغه‌ای در ۲۳ اسفند ۱۳۲۸ اسرائیل را به طور دوفاکتو به رسمیت شناخت و سرکنسولگری خود را در اورشلیم دایر کرد اما مصدق در۱۵ تیر ۱۳۳۰ شناسایی اسرائیل را پس گرفت. در بازیهای آسیایی 1970 تهران، از نمایندگان اسرائیل دعوت به عمل نیامد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ روابط ایران و اسرائیل به کلی قطع شد و دیپلماتهای اسرائیلی، با کمک سفارت امریکا و با پاسپورت جعلی آمریکایی، از ایران فرار کردند. هم اکنون ایران به همراه برخی از کشورهای عربی و اسلامی (به جز مصر، اردن و مراکش) این کشور را به رسمیت نمی‌شناسند و در رسانه‌های عمومی از این کشور با عنوان «سرزمین‌های اشغالی» یا «فلسطین اشغالی» یاد کرده و دولت آن را رژیم اشغالگر قدس می‌نامند.بودجه سالیانه اسرائیل امروز از ۶۶ میلیارد دلار فراتر می رود، از سال ۱۹۸۵، آمریکا سالانه در حدود ۳ میلیارد دلار به اسرائیل کمک کرده است. از سال ۱۹۷۶، اسرائیل بیشترین مقدار کمک‌های خارجی سالانهٔ آمریکا را دریافت کرده است. قدرت هسته‌ای اسرائیل بر سه اصل خدشه ناپذیر بنا شده‌است: ابهام در این مسئله به عنوان استراتژی اصلی،سانسور آن به عنوان امری غیر قابل اجتناب و تابو بودن آن به مثابه رفتار اجتماعی مردم اسرائیل،این سه اصل نه تنها موجب پیچیدگی و تقویت در پنهان کاری شده بلکه هر بحثی در ملا عام را منتفی می‌دارد.از میان کشورهای جهان که دارای سلاح هسته‌ای هستند اسرائیل بیشترین عدم صراحت و پنهان کاری را به خرج می‌دهد،تل‌آویو حتی به مسائل افشا شده توسط موردخای وانونو اعتراف نکرد،برخی از محققان (نظیر آونر کهن) در نتیجه‌گیری از این رفتار دولت اسرائیل این ابهام و پنهان‌کاری را به سلاح‌های شیمیایی و بیولوژیک نیز گسترش می‌دهند. ۱۹۷۴ مجمع عمومی سازمان ملل متحد با اکثریت آرا، مصوبه‌ای را به تصویب رساند که در آن صهیونیسم به عنوان شکلی از اشکال نژادپرستی معرفی شده بود. این مصوبه در پی شرط گذاری اسرائیل به حذف آن، برای شرکت در کنفرانس صلح مادرید در ۱۹۹۱ توسط سازمان ملل ملغی اعلام گردید
از همان بدو تشکیل اسراییل تا کنون، اسراییل دائماً در حال جنگ با فلسطینان است و هنوز نتوانسته موجودیت خود را برای جامعه اسلامی اثبات کند. پس از صلح مصر با اسراییل و به رسمیت شناخته شدن اسراییل توسط انورسادات ریس جمهور مصر چنان موجی از خشم عالم اسلام را فراگرفت که تا کنون دیده نشده بود و سرانجام به ترور انقلابی سادات توسط یکی از افسران مصری به نام خالد اسلامبولی منتهی شد. گرچه خالد اسلامبولی پس از این ترور بازدداشت و سپس به جوخه مرگ سپرده شد ولی همچنان او در دل مسلمین زنده است و سادات برای همیشه تاریخ به عنوان اولین سازشکار مورد لعن خواهد بود.
درگیری های پراکنده فلسطینیان در طول سالیان نخست به سوی سازماندهی شدن پیش رفت و الفتح تشکیل شد. الفتح که در طول سالیان نماد مقاومت بود کم کم از حالت مبارزه خارج و روند سازش را پی گرفت، برگزیدن این روند باعث رویگردانی مردم از این جنبش صرفاً ملی گرایانه شد.
اسراییل پس از آن که توانسته بود اعراب را شکست دهد و تا حدود بسیار زیادی به صورتی وحشیانه قیام های مردم فلسطین را سرکوب نماید به فکر افتاد تا طرح از نیل تا فرات را به مرحله اجرا گذارد. با ربوده شدن امام موسی صدر، و نشان داده شدن چراغ سبز صهیونیست های مسیحی(فالانژیست ها) و یهودی در لبنان و آغاز جنگ داخلی در لبنان اسراییل ماشین جنگی خود را به بهانه تعقیب تروریست های عرب به سوی لبنان گسیل داشت و در اندک مدتی تقریباً تمام خاک آن را اشغال نمود و جنایات بسیاری را در آن جا انجام داد. حضور اسراییل در خاک لبنان و تاثیرات انقلاب اسلامی ایران و حکم جهاد از سوی امام خمینی به عنوان اولین حکم جهاد علیه اسراییل و اعلام روز قدس از سوی ایشان در لبنان، جوانان پرشور و شاگردان مکتب امام موسی صدر را برآن داشت تا با تشکیل حزب ا... به مبارزه مسلحانه با اسراییل بپردازند. مبارزات حزب ا... در لبنان که خود را یک تشکل اسلامی می دانست و تاثیرات انقلاب اسلامی بر فلسطینیان جهاد اسلامی و سپس حرکت مقاومت اسلامی فلسطین(حماس) را شکل داد که وجه مبارزاتی خویش را اسلام قرار داده بودند. تشکیل حزب ا... لبنان، جهاد اسلامی و حماس فلسطین مبارزات بی امانی را شکل داد که روحیات اسراییلی ها را در هم ریخت. شهادت سید عبای موسوی(دبیر کل حزب ا...) و اندکی بعد شهادت دکتر فتحی شقاقی( دبیر کل جهاد اسلامی) و بازدداشت شیخ احمد یاسین(رهبر معنوی حماس) نه تنها از حجم مبارزات نکاست بلکه مبارزات را وارد مرحله جدیدی ساخت. ترور مسئولان بلندپایه اسراییل همچون اسحاق رابین(وزیر جنگ اسراییل) توسط اعضای این تشکل ها باعث شد تا اسراییل احساس خطر نماید.
2000م حزب ا... توانست هیمنه و افسانه شکت ناپذیری اسراییل را در هم بشکند و در اواخر بهار 2000 اسراییل فرار را بر قرار ترجیح داد و از لبنان گریخت. اندکی بعد با آزادی شیخ احمد یاسین از زندان انتفاضه سوم شکل گرفت که اسراییل را در سراشیبی سقوط قرار داد و اسراییل با وحشیگری هرچه تمامتر این انتفاضه را با پرپر کردن هزاران شهید سرکوب نمود و سپس با به شهادت رساندن شیخ احمد یاسین و الرنتیسی سعی داشت تا آبرو و اقتدار خود را به دست آورد. اسراییل در مبادله اسرا با حزب ا... از آزاد کردن چند اسیر لبنانی خودداری کرد تا برگ برنده ای در دست داشته باشد که با دزدیده شدن چند افسر خود مواجه شد و برای آزادی آنان به جنوب لبنان حمله برد. در حالی که همه دنیا را پشت سر خود داشت نتوانست در مقابل 33 روز مقاومت حزب ا... کاری انجام دهد و با خفت و خواری نه تنها تن به شکست داد بلکه مجبور شد تا در یک مبادله دیگر نه تنها اسرای لبنانی که بعضی از مجاهدین فلسطینی را آزاد کند. امسال نیز در پی کسب آبرو غزه را مورد حمله قرار داد که با 22 روز مقاومت نیروهای حماس شکست را پذیرا شد.
لازم به ذکر است که اسراییل به قطعنامه های سازمان ملل هیچ وقعی نمی کند. یکی از خواسته های فلسطینیان امروز برگشت اسراییل به پشت مرزهایی که سازمان ملل برایش معین کرده ولی اسراییل همچنان درون خاک فلسطینان است. و قسمت میانی دو قسمت فلسطینی نشین یعنی نوار غزه و کرانه باختری را اشغال و آن دو را از هم جدا نموده است.




" شاه سلطان حسین "

 

 

تاریخ . براستی تاریخ چیست؟ شاید بهتر باشد که این گونه مطلبم را بیاغازم. از تعریفی از تاریخ شروع می کنم که خود تا حدودی آن را درست می دانم. بعضی معتقدند که تاریخ در حال تکرار شدن است . بعضی هم معتقدند آن چه که به عنوان تاریخ به دست ما رسیده است همگی افسانه است و حتی شاید این حوادث رخ نداده و اگر رخ داده است به این گونه نبوده و احتمال هم دارد که به همین صورتی که تاریخ می گوید رخ داده باشد. تاریخ هر چه هست دهان به دهان گشته است . واقعیت هایی مسکوت مانده و یا در گذر زمان از یادها رفته که تعداد آن ها هم کم نیست و بعضی دیگر در همین دهان به دهان شدن ها قلب شده است و یا کم و زیادهایی در آن صورت گرفته است. مخالفین و موافقین ، مغرضانه یا محبانه در آن دست برده اند ، حتی آنان که بی طرف بوده اند نیز از سنگ زدن به آن بدشان نیامده و سنگ ها زده اند.

من خود به شخصه با این نظر موافقم و هیچ تاریخی و قضیه و شخصیت و مکان تاریخی را به عنوان حقیقت و واقعیت قبول ندارم. اما آن چه مرا به سمت خواندن تاریخ می کشاند این است که تاریخ بازگو کننده داستان هایی است شیرین و بعضاً آموزنده که خواندن آن بسیار لطف دارد. آنان که با این نظر موافقند اصل را به تاریخ نمی دهند. بلکه با پذیرفتن اصولی و اعتقاد به آن ، شخصیت های تاریخی را مورد بازبینی قرار می دهند و روبرو یا در در کنار آنان قرار می گیرند. حال آن شخص هر که می خواهد باشد. شهید مطهری نیز شاید این گونه فکر می کرد که در کتاب "جاذبه و دافعه علی(ع)" این گونه می گوید که شیعه شخص پرست نیست و اصالت را به شخص نمی دهد بلکه طبق اصولش حرف می زند و اصولگراست. علی را نه به این دلیل که داماد پیامبر بود یا نامش علی است مورد احترام قرار می دهد و حق را از آن علی می داند بلکه این اصول علی و منش و روش علی است که علی را مورد احترام قرار می دهد.

اگر اصولی به تاریخی نظر افکنیم آنگاه تاریخ برای ما داستانی خواهد شد که نام شخصیت ها و مکان ها و زمان ها در آن مهم نیست و این اصل داستان است که مهم می شود و از آن در دوران حیات خود درس می گیرد و مشاوری می شود برای لحظات سخت و آسان و به قول شهید رابع آیت ا... سید محمد باقر صدر انسانی می سازد مسئول و تاریخ ساز.

یکی از قسمت های تاریخ ما که بسیار آموزنده و شنیدنی و نغز است تاریخ سلسله صفویه و دوران حکمرانی آنان بر ایران زمین است.

کند و کاو در این قسمت از تاریخ ما را وادار می کند تا علل روی کار آمدن و قدرت گرفتن و سپس اضمحلال و سقوط آن را بررسی کنیم. سلسله ای که بیش از دو قرن در ایران در کمال قدرت و احترام حکومت کرد.

مردم ایران ناراضی از حکومت ساسانی که گاه به زور شمشیر شاه ساسانی باید مانوی می شدند و هنوز زمانی نگذشته باید در زمان همان شاه زرتشتی می شدند ، گاه مسیحی شدن بی ایراد بود و گاه مسیحیان به اعدام محکوم بودند و سپس عرب که شعارش آزادی بشر بود ولی حتی برادران خود را تحمل نمی کردند چه برسد به مردمی از نژادی دیگر. این شد که به محض ورود عرب و حاکمیت عرب اموی و سپس عباسی مردم این خاک برخاستند و پس از دو قرن مبارزه در راه آزادی خود که به قولی بعضی دو قرن سکوت بود و این نویسندگان ندیده اند مقاومت مردم این خاک را در مقابل تهاجم عرب و مکتبی که عرب به صورت ناسیونالیستی از آن خود می دانست و نه برای آحاد بشریت و آن را وسیله ای قرار داده بود برای خار کردن سایر مردمان و این مبارزات بود که عرب را از خاک بیرون راندند و تا چهار قرن مکتب عربی آنان را نپذیرفتند و پس از چهار قرن که دیگر استقلال خویش را به دست آورند آنگاه به سوی دینی روی آوردند که منادی آزادی و برادری و برابری بود. اسلام راستینی که خود کشف کرده بودند و تازه فهمیدند که اکثریت اعراب این آیین را به ظاهر قبول نموده اند و نه به دل و تازه پس از چهار قرن دیگر بود که فهمیدند اسلام راستین که آنان را از همه چیز بی نیاز می سازد در مذهب تشیع و در خاندان علی و زهرا بوده است و به محض کشف حقیقت تشییع را پذیرفتند.

هشت قرن مظلومیت شیعه و پذیرفتن این مکتب و ثابت شدن حقانیت این مذهب برای مردم این سرزمین ، شورش های داخلی و نا امن شدن کشور طوایف قزلباش را به دور خاندانی جمع نمود که هم در عبودیت شهره بودند و هم در تشییع از خاندان های پر سابقه. پس از مدتی این خاندان ترک به ادعای آن که از فرزندان علی هستند و با یدک کشیدن نام علی عده ای را با خود همراه نمودند و قیام کردند. مملکتی که در داخلش هرج و مرج و مرزهایش از سوی روس ها از شمال و عثمانیان از غرب و دول تازه سر از تخم در آورده غرب اروپا از جنوب آن را مورد تاخت و تاز خود قرار داده بودند. توسط شاه اسماعیل حاکمیت مرکزی پیدا نمود ، هرج و مرج داخلی را خاتمه بخشید و دشمنان خارجی را در جنگ ها شکست داد و آنگاه که عزم روس کرد ، روس ها فرار را بر قرار ترجیح دادند. شاه عباس که به سلطنت رسید صفویان را قدرتی دو چندان بخشید و آن چنان با دشمنان خارجی برخورد کرد که تا ده ها سال فکر این که به ایران چپ نگاه کنند را نداشتند.

228 سال حاکمیت صفویان در کمال قدرت بر ایران را شاهی که اصلاً دوستدار شاهی نبود به باد داد. ولی تا سالیان سال هر کس قیام می کرد خواهان برپا نمودن و برگرداندن صفویان به حکومت بود. نادر که به این نام جنگ ها کرد و خود بر تخت شاهی نشست و کریم خان که خود را شاه نخواند و وکیل الرعایا خواند و یکی از صفویان را در اصفهان بر تخت نشاند ولی عجب شاهی که شاهی را کریم می کرد و نامش بر دیگری بود و دست آخر آغا محمد خان قجر که جنایت ها کرد و سپس بی آن که لخظه ای تردید کند تاج شاهی بر سر گذاشت و سکه به نام خود زد.

آخرین شاه صفوی،  جوانی است به نام شاه سلطان حسین ، که پس از پدر در سال 1105 ه.ق بر تخت نشست و تخت و تاجی را که شاه اسماعیل با دلاوری به دست آورده بود و شاه عباس کبیر با اقتدار آن را تثبیت کرد بر باد داد.

اما درباره شاه سلطان حسین چنین آوردند:

 آنگاه که شاه اسماعیل سوم در بستر احتضار بود به اطرافیانش چنین گفت : " اگر می خواهید مملکت در آسایش باشد حسین میرزا را شاه کنید و اگر جویای نام و تعالی و افتخار هستید میرزا مرتضی را برگزینید." و پس از مرگ شاه ، حسین میرزای 26 ساله را بر تخت نشاندند.

شاه سلطان حسین تا زمانی که بر تخت نشست از حرمسرا و اندرونی پا بیر ون ننهاده بود. ( یاد بودا افتادم که پدرش او را منع کرده بود که نکند خدای ناکرده چشم پسرش پیری ، بیماری یا مرگ را ببیند. حال باید حساب کنید شاهی که تا حال مَردی ندیده جز پدر و جز با زنان نبوده چگونه شاهی خواهد کرد البته بعضی از آقازاده ها نیز همچون این شاه هستند . آقازاده هایی که جز خوردن و شیطنت و شاید گاهی درس خوان که چه عرض دارم خر خوان تشریف دارند و مدرک می گیرند بدون آن که تعهدی داشته باشند و یا اصلاً بدانند که معنی این مدرکشان چیست) این شاه که در جمعیت نسوان همه عمر گذرانده بود چون زنان نه شجاعت داشت و نه شهامت . تا آخر عمر شاید شمشیر در دست نگرفت هر چند به کمر بسیار بسته بود ، چون حتی نمی دانست چگونه شمشیر در دست گیرد.

حرمسرا نیز که از خاصیت های دربار بود و شاه سلطان حسین که بسیار زن باره بود بیش 400 زن داشت ( البته دیگر فرصت نشد بر آن بیافزاید وگر نه فتحعلی شاه قجر بیش از 1000 زن نمی توانست رکورد دار حرمسرای شاهی شود. البته در زمان ما هم کم نیستند کسانی که زنانشان بی شمار است ولی خب این زنان عمدتاً از هووی خود بی خبرند و خدا نکند که خبردار شوند چون ماجرای مهاجران به لندن پیش می آید و طلاق و طلاق کشی) این زنان بر شاه سوار بودند و دربار شاهی بعضاً از این ها فرمان می برد شاه احکامش را از نسوان حرمسرا می گرفت.( باز هم به این شاه ، در این دوره زمانه که بعضی خود را به هیبت زنان در می آورند و خود نیز از فرط زن ذلیلی یا شاید هم از شدت ترس ، خود زن می شوند و شوهر می کنند و خود و دخترش به عقد سبیل کلفت محله در می آیند.) و در این زمان علاوه بر زنان حرمسرا ، حاکمان ولایات و وزیران و فرماندهان لشگری و خلاصه هر کسی برای خودش شاهی بود و امری می داد و مملکت هزار شاه شده بود ولی اسماً فقط یک نفر شاه بود.

جنوب مورد تعرض اروپاییان تازه از بند وسطی رها شده بود و غرب کشور مورد تعرض عثمانی ها و شمال و قفقاز مورد تعرض روس ها و در این میان از نیروی نظامی آراسته ای که شاه عباس ساخته و پرداخته بود خبری نبود و فرماندهان در عیش و نوش و جمع آوری ثروت با یکدیگر در حال سبقت. ( تعجب نکنید در زمان خودمان گاه در میان فرماندهان جنگ دیده مان از این قرها مد شده بود که خوب ....)

اما سقوط صفویه در آن زمانه ای که اوصافش گذشت چگونه رخ داد ؟

شاه سلطان حسین پادشاهی که همانند دیگر پادشاهان پرورده دست غلامان و حرمسرا بود ، پس از به سلطنت رسیدن شیوه زندگی پیشین را پی گیری کرده و اداره کشور را به وزیران سپرد .آنگاه که اراده به انجام کاری می کرد جز با مشورت پیشگویان و اندرزهای خرافی آنان نبود. همزمان با چنین رهبری در ایران، کشور روسیه زیر فرمان پطر کبیر در شمال، سلطان محمد عثمانی در غرب، و کشورهای اروپائی ( انگلیس، هلند و فرانسه) با فرمانروایان آزموده همه از نابسامانی و ضعف سلسله صفوی آگاه شده و هر یک به گونه ای چشم به ایران دوخته و برای سود جوئی از این میدان بی سردار نقشه های شیطانی می کشیدند. از سوی دیگر فرمانداران داخلی هر یک سر شورش برداشتند که از میان آنان محمود پسرمیر ویس گوی را ربود.

در دوران وی شورش‌های افغانان غلجایی و ابدالی بی‌پاسخ ماند و در نهایت منجر به استیلای محمود افغان از طایفه غلزایی و تصرف اصفهان به دست وی گشت، سلطان حسین به شکلی باورناپذیر و منحصر به فرد درماندگی و ناتوانی خویش را با گذاشتن تاج بر سر محمود افغان در ۱۲ محرم ۱۱۳۵ه.ق به اثبات رسانید و چگونگی آن به شرح ذیل است:

شاه سلطان حسین به توصیه درباریان مغرض و ناآگاه خود گرگین خان گرجی را بدون توجه به این كه وی با آداب و رسوم پشتون ها ناآشناست و كار را خراب تر خواهد كرد و بر وخامت اوضاع خواهد افزود به حكومت قندهار برگزید تا اوضاع منطقه را آرام كند. به اسلام گرویدن گرگین خان دلیل عمده گماردن او به حكمرانی قندهار و موفق بودن او در سركوب كردن بلوچ ها بود.

«میرویس» بزرگ قندهاری ها كه برای تظلم از جور و ستم عبد ا... خان حكمران اعزامی دولت صفویان رنج سفر به اصفهان را بر خود هموار كرده بود ولی موفق به دیدار شاه سلطان حسین نشده بود ۱۹ نوامبر سال ۱۶۹۹ (۱۰۷۸ خورشیدی) با دست خالی به قندهار بازگشت و سران طوایف ناحیه را به باغ خود دعوت كرد و وجود ضعف در اركان دولتی و رواج فساد اداری و چاپلوسی در دربار صفوی را برایشان بیان داشت و گفت كه شاه در محاصره عده ای كوته نظر آزمند است و كسی نمی تواند، حتی برای تظلم به او دسترسی یابد و احكام انتصابات خرید و فروش می شود و دلسوز وجود ندارد. پشتون های قندهار تا آن زمان سابقه نافرمانی و ضدیت با دولت متبوع ، ایران ، را نداشتند ، شروع به نافرمانی کردند . در قندهار ، میر ویس فتاوی روحانیون سنی را كه به دست آورده بود به سران طوایف كه تا آن زمان حاضر به این درجه از تمرد نبودند نشان داد و قتل گرگین خان را مباح دانست ، میرویس سپس با بكار بردن نیرنگ گرگین خان را به باغ خود دعوت كرد و در آن جا او را بكشت.

شورش میر ویس موفق شد زیرا كه شاه سلطان حسین بی كفایت ، قبلا طایفه ابدالی را از خود رنجانده بود، تا از آنان كمك گیرد و ملك محمود سیستانی حاكم «فراه» را هم كشته بود و مردم آن ایالت ناراضی بودند. پس از مرگ میر ویس درسال ۱۷۱۱ میلادی، برادرش میر عبدا... جایش را گرفت كه میر محمود پسر میر ویس عموی خود را كشت و به كرمان حمله برد.

لطفعلیخان حاكم فارس به كمك كرمان شتافت و میر محمود را به قندهار فراری داد . شاه بی خرد اندكی بعد لطفعلیخان را معزول ساخت ؛(این هم تعجبی ندارد چرا که پس از شاه سلطان حسین هم این روند ادامه داشته و آنانی که بیشتر خدمت کرده اند زودتر معزول شده اند نگاهی به عزل قائم مقام و یا امیر کبیر و در همین دوران خودمان عزل وزیران کاردان و خدوم و یا آن سردارانی که از جان مایه گذاشتند و...) این خبر كه به گوش محمود رسید ،  محمود که با پادشاهی بی اراده و ضعیف روبرو بود به آسانی توانست شهرهای ایران را یکی پس از دیگری تسخیر کرده و به سوی پایتخت بشتابد. در این هنگام به شاه نامه نوشت و از او درخواست کرد که فرمانداری قندهار و خراسان و کرمان را به خاندان او نسل به نسل واگذارد و نیز دختر او را خواستگاری کرد. شاه سلطان حسین در جواب نوشت:« مطالب شما که نوشتید، همه امکان دارد که صورت پذیرد، اما دختردادن شیعه به سنی ممکن نیست، و شاه به رعیت خود دختر دادن را صلاح نمی بیند.»

محمود نیز در سال ۱۷۲۵ میلادی با ۲۵ هزار تن به كرمان حمله آورد و این شهر را متصرف شد و از آن جا از طریق یزد عازم اصفهان گردید . وی موفق به تصرف یزد نشد ، ولی اصفهان را در ۱۲ اكتبر سال ۱۷۲۲ میلادی تصرف كرد و عملاً به عمر دودمان صفویان پایان داد. جالب آن است که گزارش لحظه لحظه حملات و گرفتن بخش هایی از خاک ایران توسط محمود به شاه داده می شد ولی شاه عین خیالش نبود.( و شاید هم غیرت ملی اش چونان ملی گراهای زمان خودمان باشد که در حالی که ماشین جنگی صدام روز به روز پیشرفت می کرد آن ها می گفتند بگذارید تا بیایند بعداً حمله گاز انبری و شکست دشمن ، خدا را شکر که این بار علی رغم آن که فرمانده کل قوا و ریاست جمهور ما همچون شاه سلطان حسین برخورد کردند رهبری داشتیم تا جلوی این ماشین جنگی را بگیرد وگرنه الآن جزیی از خاک عراق بودیم این هم نمونه ای دیگر از شاه سلطان حسین ها ) پس از فتح کرمان توسط محمود شاه به او پیام فرستاد که آن چه را که می خواستی پذیرفتم.  محمود پاسخ داد که دیگر چیزی در اختیار شما نیست که به من ببخشی!! و بدین روی پس از رسیدن محمود به اصفهان ، شاه سلطان حسین با دست خود تاج شاهی کشور ایران را بر سر محمود نهاد. به گفته احمد پناهی سمنانی:« تاجی را که شاه اسماعیل اول، با دلیری هایش به مدد شمشیر کج قزلباش ها بر سر نهاده بود، شاه سلطان حسین، با زبونی و خفت تام، بر سر یکی ازکم اهمیت ترین رعایای افغانی خود گذاشت.»در این هنگام محمود نه تنها دختر بلکه از چهار صد زن نواب همایون فقط چهار زن را در اختیار سلطان گذاشت. ( این هم غیرت شاه مملکت !)

میر محمود، خود در سال ۱۷۲۴ به دست پسر عمویش اشرف كشته شد . اشرف با قتل محمود انتقام خون پدرش را از او گرفت . بساط اشرف نیز ضمن سه جنگ به دست نادر برچیده شد. داستان این مرد افغانى و این كه چگونه توانست با حداكثر چهل هزار نفر افغان پایتخت با عظمت سلاطین صفوى را تصرف و خاندان دویست و هفتاد ساله این سلسله را منقرض نماید از شگفتی هاى تاریخ است .

 محمود افغان در همین احوال روزى در دیوانخانه مى‏گذشت ناگهان آتش جنونش مشتعل شد و دستور داد كه پسران و برادران و خویشان و اولاد ذكور شاه سلطان حسین را كه در دیوانخانه بودند جمع كرده دست و پاى آن ها را با كمربندشان بسته بیاورند. افغانان امتثال كرده و صد و پنجاه و نه نفر از اولاد شاه‏ عباس كه بعضى از آن ها هم از زمان شاه سلیمان نابینا شده و در بند بودند ، به حضور محمود آوردند. محمود دستور داد از اول تا آخر آن ها را گردن بزنند . جلادان بى‏ایمان شروع به كشتار كردند. خواجه ‏سرایان و خدمتگذاران گریبان چاك كرده مى‏گریستند ، شاه سلطان حسین نیز كه حاضر بود بیش از همه فریاد و فغان مى‏نمود . افتان و خیزان نزد محمود آمد و عهد و میثاق قدیم را بیاد او آورد و براى نجات نور دیدگان خود با گریه و زارى به پاى محمود افتاد و پیشانى به خاك مالید ولى این همه گریه و التماس مؤثر واقع نشد. دو نفر از شاهزادگان خود را در آغوش پدر انداختند شاه صورت خود را بروى اولاد گذاشت و مى‏گریست ، سلطان حسین گفت مرا بكش و این بی گناهان را نكش . ( به یاد شعری افتادم که یعقوب لیث پس از شکست از سامانیان می خواند " اصبحت امیری و امسیت اسیری" آن که خود را کوچک کند عاقبتش همین است و این است معنای وادادگی و بی خیالی در مقابل دشمنان ملک و ملت ) عاقبت در دل سنگ و سخت محمود قدرى تأثیر كرد و به شاه سلطان حسین رو نمود كه آن ها را به تو بخشیدم ولى چه فایده كه این بی گناهان از شدت ترس زهره‏شان چاك شده و هر دو وفات یافته بودند.

روس‌ها که تعرضات خود را از زمان شاه اسماعیل دوم آغاز کرده بودند در زمان شاه سلطان حسین شروع به مداخله در امور قفقاز کرده و حتی سواحل دریای خزر از دربند تا استرآباد(گرگان فعلی) را به تصرف خود درآوردند.

اما در این شکست و تراژدی تاریخ ایران، تنها شاه سلطان حسین و ضعف و سستی او گنهکار نبود ، بلکه تاریخ دیروز هر کشوری در ساختار سرنوشت امروز ملت و ملک نقش دارد. بزرگترین عواملی که در فروپاشی سلسله 228 ساله صفوی مؤثر بودند و زمان ها پیش از روی کار آمدن شاه سلطان حسین پایه گذاری شده بودند به ترتیب زیر است:

1- نبودن نیروی نظامی آراسته به هنگام حمله محمود برای جلوگیری از پیشرفت تند و نابهنگام دشمن.

2- نبودن همبستگی میان پادشاهی و مذهب، آن چنانکه این همبستگی در آغاز پایه گذاری حکومت صفوی بود.

3- نفوذ ، قدرت و تصمیم گیری ملکه ها و خواجه سرایان حرمسرا در ساختار اداره امور سیاسی و کشوری.

4- خوشگذرانی، زن بارگی و شرابخواری شاه و سرداران و بی خبری آنان از مسائل سیاسی و نارضایتی مردم.

5- حرم پروردگی ولیعهد و شاه زادگان و دور بودن آن ها از هر گونه آموزش نظامی و سیاسی.

6- بی خبری از مشکلات روزانه مردم و شکاف بین حکومت و ملت ، همه با هم در فروپاشی سلسله صفوی نقش داشتند.

 

حدود یکی دو ماه قبل مقام معظم رهبری در دانشگاه امیرکبیر صحبت هایی ایراد نمودند و در گوشه ای از آن خطر بازگشت شاه سلطان حسین ها را به مردم متذکر شدند . از همان زمان بود که این در همه محافل و مجالس سیاسی و حتی غیرسیاسی این بحث پیدا شد که رهبری منظور خاصی از این حرف داشته اند و جریانات سیاسی شروع کردند به این تهمت زدن به یکدیگر و این که همدیگر را شاه سلطان حسین بخوانند و سئوال همه این بود که شاه سلطان حسین مورد نظر کیست و یا چه کسانی هستند؟

کاندیداهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری 1388 بیشتر بقیه به انواع مختلف و با دلایل مختلف مورد این اتهامات قرار گرفتند و همه به نوعی ، کم یا زیاد ترکش آن را خوردند.

در این ایام معمولاً بیشتر بر یک بعد از زندگی سیاسی شاه سلطان حسین مانور داده شد و آن " وادادگی شاه سلطان حسین در مقابل دشمنان داخلی و خارجی" و همین مبنای تحلیل های بسیار شد. خب این مهم است و خطر بازگشت شاه سلطان حسین ها هم خطر بس بزرگی است برای مملکت و نظام اسلامی ، البته این بار اول نیست که مقام معظم رهبری خطر ورود چنین افرادی را به داخل سیستم حکومتی به مردم هشدار می دهد. همه به یاد دارند که حدود 10 سال پیش مقام معظم رهبری به گونه ای دیگر و با تعبیر گورباچف و یا تعبیر نگذارید ایران آندلس اسلامی شود این خطر را بارها گوشزد کردند. که در همان ایام هم جریان های سیاسی – فرهنگی شروع به تهمت زدند به یکدیگر کردند.

اما بیاید به جای آن که دیگران را متهم کنیم یا با شنیدن یک تحلیل که مثلاً منظور از این صحبت فلانی بوده است و خیال خود جامعه را راحت کنیم ، که این امر هم خیلی ساده است. بایستی چشمان را باز کنیم ، هر کسی بالاخره کم و زیادها و مشکلاتی را دارد و هیچ کس بدون عیب نیست پس آن چه که مهم است این است که راه تحقیق و تفحص را باز کنیم و در انتخابات بسیار دقیق باشیم تا خدای ناکرده کسانی را چون شاه سلطان حسین بر مسند امور ننشانیم.

بیایید راه تحقیق و تفحص را با یک جمله نبندیم . بلکه منظور رهبری از طرح این موضوعات بیشتر باز کردن و توجه دادن جامعه به برخی مسایل است تا جامعه با جدب گرفتن آن ها و تحقیق و تتبع در آن مسایل بتواند مملکت را در راه ترقی و تعالی به پیش ببرد.

خامنه ای خمینی دیگر است

 

سال 59 است. چمران که پس از سال ها دوری از وطن تازه کمتر از دو سال است که به ایران برگشته و از همان روزهای اول نمایندگی امام خمینی را در شورای عالی وزارت دفاع بر عهده گرفته است. ضد انقلاب جدایی طلب در پاوه سر به طغیان برداشته است و پاسداران در حال مقابله با آن ها هستند . چ

See full size image

مران به پاوه وارد شده و علی رغم همه تلاش هایی که از خود نشان داده ضد انقلاب شرورتر گشته است. پادگان پاوه در حال سقوط است . اما پیزی شبیه معجزه رخ می دهد و پاوه از دست مزدوران امپریالیسم خارج شد. پس از آزادی پاوه دکتر چمران که خود در صحنه حاضر و ناظر بوده است در کنفرانس خبری جریان را این گونه تشریح می سازد: همه برادران پاسدار ناامید شده بودند . پادگان پاوه نیز در حال سقوط بود . دیگر امیدی نبود . همگی آماده شهادت بودیم . نامه امام خمینی مبنی بر آزادی پاوه از دست ضدانقلاب که از رادیو پخش شد با ناباوری تمام دیدیم که دشمن پا به فرار گذاشته و همان نیروهای خسته و ناامید که تعدادشان بسیار کم بود آن چنان به تعقیب آن ها پرداختند که در عرض چند ده دقیقه پاوه آزاد شد.

اکنون روزهای آخرین دی 87 است . غزه ، در زیر باران رحمت صهیونیست ها با موشک فسفری و خوشه ای و.... در حال نابود شدن است و فاجعه ای انسانی در آن جا رخ داده است . مقام معظم رهبری آیت ا... خامنه ای نامه ای را خطاب به اسماعیل هنیه ( رئیس دولت منتخب مردم فلسیطن ) می نویسد و در آن پیروزی مجاهدان و مردم مقاوم غزه را به آنان تبریک می گوید!!!

در همین ایام از سوی بسیج دانشجویی کازرون با دانشجویان همراه شدم تا در تجمع دانشجویان سراسر کشور در دانشگاه تهران شرکت کنم. وقتی به تهران رسیدیم متوجه شدیم که حماس این حماسه سازان غزه و مردم مقاوم غزه با مقاومت کم نظیری که از خود نشان داده اند توانسته اند در نبردی 22 روزه پیروز شوند. در این مراسم و تجمع دانشجویی در ابتدای مراسم از مقاومت تجلیل شد. اما آن چه توجه مرا به خود جلب نمود سخنان نماینده فرهنگی حماس در ایران بود که در پایان مراسم ایراد شد. ایشان پس از این پیروزی را از آن ملت ایران و رهبری آن دانست و آن را به ملت ایران و رهبری آن تبریک گفت، چنین ادامه داد: رمز این پیروزی ا... اکبر ، فلسطین و حمایت های شما و ملت های آزده جهان و صحبت های آیت ا... خامنه ای است .

وقتی این صحبت ها را می شنیدم به یاد کلام شهید دکتر چمران افتادم که پس از آزادی پاوه در جمع خبرنگاران که جویای وقایع پاوه بودند پس از تشریح وضع پاوه و پاسداران مقاوم آن یک چنین صحیت هایی را ایراد کرده بود.

البته شاید تعجب کنید و بگویید که این جوان سن و سالش با این حرف ها نمی­خورد چرا این چنین صحبت می کند. گر چه در آن ایام هنوز به دنیا پا نگذاشته بودم اما تاریخ بیان می دارد آن چه را باید بیان دارد. این ها را که گفتم از زبان چمران با توجه به مستند عروج ساخته بنیاد شهید چمران گفتم.

تازه پس از صحبت های نماینده فرهنگی حماس در تهران بود که فهمیدم هنوز آن دم مسیحایی روح خدا که توانست ضدانقلاب مزدور امپریالیزم صهیونیستی را از پاوه فراری دهد ، اکنون از نفس گرم وارث روح خدا ، سید علی همچنان جاری و ساری است. و مگر می شود یک چنین دمی ، الهی نباشد. و این جا بود که فهمیدم :"خامنه ای خمینی دیگر است – ولایتش ولایت حیدر است."

عسگر اولادی در گفتگو با ماهنامه ذکر :  پرونده هشتم شهریور همچنان مسکوت!!!

حبیب الله عسگراولادی در مصاحبه با ماهنامه ذکر ارگان حزب موتلف اسلامی به مناسبت شهادت شهیدان شهریور ماه این حزب با بیان این مطلب که پس از 27 سال که از انفجار دفتر نخست¬وزیری این پرونده همچنان مسکوت است گفت:« باید از قوه قضاییه پرسید که چرا رسیدگی نمی شود . در آن زمان قوه قضاییه از امام خواسته بودند پرونده مختومه شود.» در ادامه ایم مصاحبه آمده است که شهید لاجوردی در ماه های آخر حیاتش اشاره به این موضوع نموده و خواستار باز شدن و پیگیری پرونده بوده است و شاید این نظریه درست باشد که شهادت ایشان به این دلیل باشد و همچنین شهید لاجوردی چندی قبل از شهادتش در برخورد با یکی از متهمان پرونده هشتم شهریور به او گفته بود , اگر من یک روز از عمرم مانده باشد و مسئولیت داشته باشم بالاخره تو را محاکمه خواهم نمود. آنچه در فوق آمده است گوشه هایی از مصاحبه عسگراولادی با نشریه ذکر بود. اینک من به عنوان یک شهروند این سئوال برایم پیش آمده است که چرا بایستی پرونده انفجار دفتر نخست وزیری که در آن رئیس جمهور و نخست وزیر جمهوری اسلامی ایران در آن به شهادت رسیده اند می بایست توسط مسئولین قضایی کشور آن هم در آن سال های پر از درد و رنج مختومه شدن آن را از حضرت امام خواستار شوند و چرا بعد از 27 سال از شهادت آن بزرگواران همچنان این پرونده مسکوت است؟ آیا این درخواست قبل از آن بود که هویت کشمیری مشخص شود یا بعد از آن ؟ اگر قبل از آن بود به چه دلیل بعد از آن که سازمان منافقین خلق مسئولیت آن را به عهده گرفت دوباره پی گیری نشد و براستی این سخنان آقای عسگراولادی و پیگیری شهید لاجوردی به چه معناست؟ و اگر بعد از آن بود که هویت کشمیری مشخص شد و سازمان منافقین خلق آن را به عهده گرفت دلیل این که شهید لاجوردی همچنان در پی آن بود تا این پرونده باز شود چیست؟ مگر چه کسانی در داخل در این جنایت دست داشته اند که هنوز چهره عیان نکرده اند؟ آیا مسئولان قضایی و آنان که در آن سال ها و در این سال ها در قوه قضاییه و مجریه و مقننه هستند جوابی برای این سئولات دارند ؟ اگر دارند چرا درباره آن سکوت نموده اند؟ وقتی پرونده ای به این مهمی و به این کلانی سال هاست که مسکوت مانده است ، آیا نباید انتظار داشت که پرونده هایی که از اهمیت کمتری برخوردارند به یک چنین سرانچامی دچار شوند ؟ چرایی این که چرا قبلا امام را مجبور به مسکوت کردن پرونده کرده اند به تاریخ باز می گردد اما اکنون چه کسانی خواستار باز نشدن آن پرونده هستند؟ یا این که اصلا این پرونده به فراموشی سپرده شده است؟ بسیار در طول سالیان اخیر از نام شهیدان دولت و بخصوص شهیدان رجایی و باهنر و دولت آنان به بزرگی یاد می شود ، اما آیا سزاوار است که پرونده شهادت آنان همچنان در بایگانی های دادگاه انقلاب خاک بخورد و قاتلان آنان در داخل و خارج کشور ( که با توجه به صحبت های آقای عسگراولادی در داخل نیز کسانی بوده اند که در این قضیه دست داشته اند و آزادانه در کشور تردد می کنند ) هیچ احساس ترس نداشته باشند و هیچ دادگاهی آنان را محکوم ننماید؟ اما در بخش پایانی این مصاحبه مطلبی در مورد شهادت لاجوردی است که آن را مربوط به همین قضیه می داند و آن هم تنها به این دلیل که ایشان خواستار بازگشایی و بررسی این پروند بوده است. بعد از شهادت شهید مظلوم دکتر بهشتی و 72 تن از یاران امام در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ، و سپس ترور نافرجام مقام معظم رهبری فراریان مغضوب ملت ، منافقین خلق و بنی صدر خائن و ملی گراهای طرفدار او و سلطنت طلبان و آمریکا و اسرائیل و سایر دشمنان انقلاب ، با خوشحالی تمام این گونه اعلام نمودند که برای خمینی تنها دو نفر دیگر مانده ، رجایی و باهنر ، که با از پای درآمدن آنان انقلاب اسلامی سقوط خواهد نمود و به همین دلیل دست به انفجار دفتر نخست وزیری زدند و تنها ساعتی بعد از انفجار ، سازمان منافقین خلق مسئولیت آن را به عهده گرفت . حال سئوال این است که مگر هنوز هم منافقین در راس امورند یا هنوز هم بعد از متلاشی شدن آنان در پی حمله آمریکا به عراق و ناپدید شدن مسعود رجوی خان بلامنازعشان مسئولین از آنان می ترسند؟ اکنون از قوه قضاییه میخواهیم که بار دیگر این پیرونده را مورد بازبینی قرار دهد و مرتکبان آن را که در داخل هستند محکوم نماید و با شدت با آنان برخورد نمایدو از دولت عدالت محور می خواهیم تا آن را پی گیری نماید. محمد مهدی اسدزاده

مرحوم باقری نژادیان فرد

28 مرداد ماه 1332 هجري شمسي است . مردم كازرون دست به تظاهرات زده اند و با شعار يا مرگ يا مصدق و مرگ بر شاه به سوي ميدان خيرات در حركتند. هنوز مردم به ميدان خيرات وارد نشده اند كه عكس هاي مصدق در زير پاهايشان قرار مي گيرد و عكس هاي شاه بر بالاي سر و شعارهايشان اين گونه تغيير مي پذيرد كه مرگ بر مصدق و فرياد جاويد شاهشان با ناله اي ضعيف از گلو هاشان بيرون مي آيد . خيابان ها پر شده است از نظاميان و اراذل و اوباشي كه از سپيده دم در خيابان ها حضور پيدا كرده اند. 10 سال از آن روز مي گذرد . هنوز شهر كازرون همچون ساير شهرها سياه پوش رحلت مرجع عاليقدر تشييع حضرت آيت ا... بروجردي است. عده اي از علما و مومنين راهي بلاد قم و نجف شده اند تا مرجعيت بعدي را شناسايي و به مردم معرفي نمايند. اكنون اين كاروان دوباره به كازرون برگشته است . هر كس يكي را معرفي مي كند . اما آنان كه توانسته اند به حضور روح ا.. خميني شرف ياب شوند ، ايشان را به عنوان مرجع خود برگزيده اند. خبرها هر روز از طريق راديو و جرايد كشوري در شهر پخش مي شود . امروز 15 خرداد ماه 1342 است . خبر دستگيري خميني آنان را كه به حضورش شرفياب شده اند را سخت تحت تاثير قرار مي دهد و به خيابان ها مي كشاند. اما در كازرون علي رغم فرياد هايي كه هر از چندي بلند مي شود هيچ خبري نيست . آنان كه فهميده اند چه خبر است و خميني كيست و لب به اعتراض گشوده اند و مردم را به تظاهرات خوانده اند توسط شهرباني بازدداشت شده و به شيراز منتقل مي شوند و به آن ها ديوانه خطاب مي شود كه قصد دارند شهر را به آشوب بكشند. اينان به تيمارستان شيراز منتقل مي شوند. اما آنان از آن جا فرار كرده و به كازرون برمي گردند و زندگي پنهاني خويش را تا زماني كه آب از آسياب بيافتد برمي گزينند . اما باز در اين زندگي مخفي به آگاه ساختن مردم مي پردازند. چندين سال از آن واقعه گذشته است . كشي را در كازرون ياراي آن نيست كه حتي كلمه اي در انتقاد از رژيم حاكم بگويد . همه از هم مي ترسند. بهاييان و ساير فرق انحرافي و ضاله كه مترصد فرست بوده اند در روستاهاي كازرون و حتي در شهر به تبليغ پرداخته و عده از روستاييان ساده را به كيش خود كشانيده اند تا از آنان در راستاي مقاصد شوم خود بهره ببرند. ماركسيست ها نيز آغاز فعاليت كرده اند و در مدارس كازرون به عضو گيري مي پردازند. در يك چنين زمانه اي ، يك نفر بايد قد علم كند و اين جو خفقان را بگشايد و فرياد آزادي خواهي سر دهد كه آزادي را نه حكومتي مي تواند از يك جامعه صلب كند و يا هديه بياورد. اين جامعه هست كه بايستي آزاده باشد يا بنده . و آزادي يك جامعه آزاد و يا فرد آزاد را كسي نمي تواند بگيرد الا با مرگ و اين است كه حسين بزرگ معلم آزادگي جان خود را داد تا به تاريخ بگويد آزادگي پيشه كنيد حتي اگر دين نداريد. غلامرپا باقري نژاديان فرد كازروني ، راه و رسم شمع شدن را از مولاي آزادگان حسين آموخت و پا در عرصه عشق نهاد و از همه وجودش گذشت فرهنگ حاكم بر جامعه زمان خويش را به فرهنگ آزادگي بدل كند . او نه روحاني بود و نه از قشر روشنفكران زمان خودش كه در دانشگاه تحصيل كرده باشد و اكنون جو روشنفكري او را گرفته باشد و اكنون براي خود نمايي يا عمل به تكليف روشنفكرانه خويش پا در صحنه مبارزه گذارد ، آن هم يكه و تنها. او كه اسلامش را از مكتب اهل بيت گرفته بود و اكنون بر خود تكليف مي ديد كه بايد جامعه خويش را زنده و بيدار كند تا عليه استبداد و استعمار قيام كند و حكومتي بر پايه شريعت اسلام به پا كند. عده اي از دانش آموزان راكه در آن ها حس مسئوليت پذيري بيشتري ديده مي شد را به دور خويش جمع نمود و با تشكيل اولين جلسات سير مطالعاتي آنان را وارد عرصه مبارزه با طاغوت و فرق ضاله اي جون بهاييت و مكاتب الحادي چون ماركسيسم نمود و اولين تشكل را با عنوان تشكل امور ديني به راه انداخت .تشكلي كه بعدها با كانون اسلامي و پس از انقلاب به انجمن هاي اسلامي تغيير نام داد و تا اكنون با همه فراز و نشيب هايش به عنوان قديمي ترين و موثرترين تشكل در شهرستان كازرون همچنان فعاليت مي كند و چون خاري در چشم ضد انقلاب است و همچنان روشنگر راه جوانان و نوجوانان كازروني. اين تشكل كه به همت اين بزرگ مرد آزاده كازروني بنا شد ،با ساير تشكل هاي استان فارس و يا حتي كشوري همكاري مي نمود و رابط اين تشكل با ساير انقلابيون خود مرحوم غلامرضا باقري نژاد يا در اكثر مواقع مهندس رجب علي طاهري ( اولين نماينده مردم كازرون در مجلس شوراي اسلامي و موسس سپاه پاسداران استان فارس) و برادر ايشان دكتر طاهري بودند كه در شيراز سكونت داشتند و از انقلابيون به نام استان فارس هستند. جمع كوچك آنان در مدارس كازرون روز به روز و سال به سال فعالتر شد و توانست در مدت كمي تمام مدارس را تحت پوشش قرار دهد. مبارزه با بهاييت و ماركسيسم همزمان با مبارزه با استعمار و استبداد قرار داشت و خطر هر چهار مورد را با هم برابر مي دانست . مرحوم غلامرضا باقري نژاد در روز تنها 2 ساعت را براي امرار معاش خود و خانواده خود به فعاليت مادي مي پرداخت و خداوند تبارك همين مقدار را برايش ان چنان تبرك مي كرد كه در طول عمرش نه تنها از نظر مادي و مالي در تنگنا قرار نگرفت بلكه به نيازمندان نيز كمك مي نمود و علاوه بر آن خرج مبارزه را نيز از جيب خويش مي پرداخت. شهريور ماه سال 1351 است . محمد باقر باقري نژاد ، برادر مرحوم غلامرضا توسط ساواك دستگير و پس از چند ماه خبر دستگيري او و جمعي از دوستان او در ارتباط با مبارزه مسلحانه عليه رژيم ستم شاهي اعلام شد . مرحوم غلامرضا و برادرش علي رضا به همراه خانواده براي ملاقات با راهي تهران شدند . خبري در كازرون پخش شد كه همه مومنين و انقلابيون كازرون را سخت متاثر كرد . غلامرضا باقري نژاد و مادرش و برادرش علي رضا در نزديكي تنگ ابوالحيات در آتش سوختند تا چون شمعي روشنگر راه آنان باشند كه در ظلمتكده زمان خويش به سر مي برند.و اين چنين شد و از همان روز شاگردانش راهش را ادامه دادند و كساني را در اين تشكل پروردند كه در سال هاي 56 و 57 باعث افتخار كازرون شدند . اينان كه با آزادي تمام رهبري امام خميني را پذيرفته بودند و الگوي مبارزاتي خويش را مرحوم غلامرضا باقري نژاد قرار داده بودند آن گونه مبارزه كردند كه دژخيمان مجبور شد تا شاگردان مستقيم مرحوم باقري نژاد كه اكنون رهبري انقلاب اسلامي را در كازرون بر عهده گرفته بودند بارها به بهانه هاي مختلف بازدداشت و از شهريور 57در كازرون چون 11 شهر ديگر ايران حكومت نظامي اعلام دارد. اين تشكل در طول انقلاب با تشكيل هسته هاي مبارزاتي در محلات مختلف كازرون و حتي در روستاها به معرفي حضرت امام خميني و اسلام راستين گام برداشت و با تشكيل كتابفروشي خرد به عرضه كتب انقلابيون مسلمان چون شهيد مطهري و دكتر علي شريعتي و... و همچنين محلي براي توزيع رسايل حضرت امام و اعلاميه ها و نوارهاي سخنراني ايشان پرداخت كه دو بار مورد هجوم كمونيست هاي به اصطلاح انقلابي قرار گرفت و در آتش سوخت و سرانجام توسط ساواك تعطيل شد. همچنين با داشتن چند مداح هيئت هاي عزاداري را به سوي هدفمند شدن و پاك كردن زنگارهاي خرافات و تحريفات از دين شد و اين هيات ها را محلي براي اعلام نظرات خود قرار داد. در سال 56 نيز با مراسم ترحيم شهادت حاج آقا مصطفي خميني به صورت علني وارد عرصه مبارزه شد. در حال حاضر مي توان گفت كه تقريبا تمام كازرونيهايي كه در عرصه هاي سياسي ، فرهنگي و اجتماعي و علمي در سطح كشور و استان و حتي شهر حرفي براي گفتن دارند ، كساني بوده اند كه روزگاري در اين تشكل فعاليت داشته اند. گرامي باد ياد و خاطره مرحوم غلامرضا باقري نژاديان فرد كازروني كه كازرون و كازروني در طول يك قرن اخير كسي چون او را به چشم نديده كه اين گونه در راه خدا گام بردارد و فرهنگ و انقلاب كازرون مديون زحمات طاقت فرساي اوست.