کودتای نظامی مصدق علیه شاه!!!
28 مرداد، سالروز کودتایی است آمریکایی که امروزه حتی دولت ایالات متحده آمریکا نیز منکر آن نیست و روسای آن کشور نه تنها آن را تایید میکنند و اظهار پشیمانی و درخواست بخشش از ملت ایران را ندارند بلکه تنها آن را عبرتی برای خود تلقی مینمایند. از این سو اما عدهای خوشخیال در کشور ما، با نادیده گرفتن این کودتا، آن را مربوط به دولتمردان سابق ایالات متحده میدانند و مردان امروز سیاست آمریکا را از آن دور میدانند.

فرمان کودتای 28 مرداد
از تمام این حرفها گذشته، نکاتی عجیب در این باره وجود دارد که یکی از آنان مطلبی بود که در کتاب»پاسخ به تاریخ« که حاصل چندین ساعت گفتگوی محمدرضا شاه پهلوی، با خبرنگاری است که بعدها تحت عنوان کتابی که شاه نوشته است در اذهان مردم نقش بست. شاه در این کتاب، تمام حرکتهای مردمی علیه خود را کودتایی خارجی میدانند.

![]()
محمدرضا شاه پهلوی در فصل سوم این کتاب تحت عنوان »برنامه هفت ساله/ مصدق و دوران عوامفریبی« مصدق را به کودتای نظامی علیه خودش متهم میکند.
او در مورد نهضت ملی چنین مینویسد: در این اوان ما به مذاکرات خود با شرکت نفت ایران و انگلیس ادامه میدادیم. هدف آن بود که عواید ما از محل نفت به طور قابل ملاحظه افزایش یابد دولت ساعد نتوانست این مهم را به انجام برساند. دولت علی منصور نیز توفیق نیافت. سرانجام سپهبد حاجیعلی رزمآرا رئیس ستاد ارتش مامور تشکیل کابینه شد. اما مذاکرات نفت به درازا کشید. من غالباً از خود سئوال کرده و میکنم که آیا از همین زمان توقف بهرهبرداری از منابع نفت جنوب که در زمان مصدق تحقق یافت، مورد نظر انگلیسیها نبود؟ رزمآرا که یک نظامی قابل و باکفایت بود رد مقابله با تحریکات و بازیهای پارلمانی از خود تدبیر لازم را نشان نداد و اشتباهات وی در همین زمینه بود که با تبلیغات جبهه ملی به دست مصدق بهانههای بسیار داد. این تشکیلات به اصطلاح ملی، پس از جنگ به دست مصدق بنیان نهاده شد، و مخصوصاً در اتخاذ رویه ضدخارجی راه افراط میرفت. از سال 1329 شعار ملی کردن نفت، به صورت شاهبیت اهداف سیاسی جبهه ملی درآمد. من با ملی کردن نفت موافق بودم. ولی راه و روشهایی را که مصدق برای نیل به آن توصیه میکرد، تایید نمیکردم. در این زمان جبهه ملی به ترتیب دادن تظاهرات خشونتآمیز برضد دولت پرداخت و کینه و نفرت نسبت به وی را در میان تودههای مردم تشویق کرد. در روز 16 اسفند 1329 سپهبد رزمآرا به دست یک نفر از فداییان اسلام، هنگامی که برای شرکت در یک مراسم مذهبی به مسجد بزرگ شاه تهران آمده بود، به قتل رسید....


سپهبد حاجیعلی رزم آرا/ شهید طهماسبی از اعضای فداییان اسلام که رزم آرا را ترور کرد.
سئوالی که این جا مطرح میشود آن است که اگر شاه با ملی کردن صنعت نفت موافق بود، خب چرا از همان اول اعلام نکرد و آن را ملی ننمود تا از ریخته شدن این همه خون جلوگیری کند یا به قول خودش بهانه را از دست ملیگراهای طرفدار مصدق بگیرد؟ و سوال دوم آن که اگر رزمآرا آدم باکفایتی بود چرا اشتباهات، و اگر اشتباهاتش منجر به مرگش شد پس دیگر گفتن آدم باکفایت چه معنا میتواند داشته باشد غیر از این که شاه نمیخواسته به اشتباهاتش اعتراف کند.
وی در قسمت دیگری از همین فصل با عنوان»مصدق و سیاست موازنه منفی« مینویسد: »هنگامی که در 8 اردیبهشت 1330 مصدق مامور تشکیل کابینه شد، 73 سال داشت. وی یکی از ملاکین بزرگ ایران بود که سرانجام به آرزوی دیرین خود، یعنی قدرت مطلق میرسید. من که از قدرتطلبی وی اطلاع داشتم، به او توصیه کردم که در همه چیز شرط حزم و احتیاط را به جای آورد. به وی گفتم که دشمنان استقلال سیاسی و اقتصادی ما فراوان و مکارند و برای اجتناب از مخاطراتی که در پیش است باید با احتیاط و تدبیر پیش رفت. دو روز بعد از انتصاب مصدق به نخستوزیری مجلس شورای ملی لایحه اجرایی قانون ملی شدن نفت را تصویب کرد. من با این لایحه کاملاً موافق بودم و بلافاصله آن را تنفیذ کردم. اما عقیده داشتم که بر اساس آن باید با انگلیسیها به مذاکره پرداخت. مصدق با این امر مخالف بود و عقیده داشت که از طرفی اقتصاد بریتانیا و جهان غرب بدون نفت ایران فلج خواهد شد و از طرف دیگر ایران قادر است که نفت خود را به بازارهای دنیا صادر کند...«

شاه در قسمت دیگری تحت عنوان »هرج و مرج داخلی و خطر مداخله خارجیان« مینویسد: »در تیرماه 1331 واضح شد که بیش از این نمیتوان به مردی که کشور را به ورشکستگی میکشاند اعتماد کرد. از هنگام ملی شدن نفت تا آن زمان ما حتی موفق به فروش یک قطره نفت نشده بودیم. هیچ توافقی ممکن نبود، برنامه عمرانی هفت ساله به علت فقدان اعتبارات لازم متوقف شده بود و مملکت به سوی پرتگاه میرفت. مصدق که از آینده نامطمئن و پریشان خاطر بود، تحت تاثیر اطرافیانش از من خواست که وزارت جنگ را به وی تفویض کنم. من صراحتاً با این توقع مخالفت کردم و در نتیجه وی در تاریخ 27 تیر 1331 استعفا کرد و احمد قوام به نخستوزیری رسید... قوامالسلطنه گرچه سیاستمداری مجرب بود، اما در آغاز مرتکب اشتباهاتی جبرانناپذیر شد و با ملی کردن نفت مخالفت ورزید. اشتباه فاحش قوام، تهران را به آشوب کشید. از بیست و هفتم تا سیام تیر 1331 تظاهرات خشونتآمیزی در پایتخت صورت گرفت. من به ارتش دستور دادم که از تیراندازی به سوی مردم خودداری کند و سرانجام برای اجتناب از بروز جنگ داخلی بار دیگر مصدق را به نخستوزیری منصوب کردم وشرایطش را پذیرفتم.«

شاه در قسمت »از مصدق تا بازرگان« ادامه میدهد: »همه این مشقات و بحران اقتصادی، به این بهانه به ایران تحمیل شد که مصدق میخواست ایران را از سلطه نفوذ انگلیسیها نجات دهد. نتیجه اعمال او این شد که انگلیسیها تسلط خود را بر بازارهای نفت ایران همچنان حفظ کردند، حال آن که از این منابع دیگر حتی یک دینار عاید ایران نمیشد. نفت ما در انبارها باقی ماند و یا استخراج نشد ولی انگلیسیها مشکلات خود و مشتریان خود را با افزایش خرید نفت به قیمت ارزانتر از عراق و به خصوص کویت حل کردند... باید اضافه کرد که دوستان انگلیسی مصدق هنگامی که احساس کردند که دیگر برای آنها مفید نیست و میتوان بدون دخالت وی راهحلی برای مشکل نفت پیدا کرد، او را به حال خود رها کردند. در مرداد 1332، پس از حصول اطمینان از پشتیبانی ایالات متحده امریکا و انگلیس، که سرانجام سیاست مشترکی را آغاز کرده بودند و پس از بررسی اوضاع با کرملیت رزولت نماینده سازمان مرکزی اطلاعات ایالات متحد، بر آن شدم که برای یافتن راهحلی شخصاً وارد عمل شوم. در 25 مرداد 1332 سرهنگ نعمتا... نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی را مامور کردم که فرمان برکناری مصدق را به وی ابلاغ کند و سپهبد فضلا... زاهدی را که از دوستان پیشین مصدق مصدق و وزیر سابق دولت او بود به نخستوزیری برگزیدم. مصدق برخلاف نص صریح قانون اساسی ایران، به فرمان برکناری خود اعتنایی نکرد و به این هم اکتفا ننموده، به یک کودتای نظامی دست زد. مامور انجام این توطئه کسی جز سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش نبود. کودتای نظامی مصدق با شکست مواجه شد. ولی شرکت در این توطئه خلاف قانون اساسی کشور، مانع آن نشد که ریاحی در زمان سلطنت مستبدانه من ثروتی عظیم از راه فعالیتهای ساختمانی فراهم آورد و اکنون همین شخص وزیر جنگ بازرگان است. پس از ابلاغ فرمان برکناری مصدق، من که از طرحهای سیاسی و جاهطلبیهای او کاملاً باخبر بودم، تصمیم گرفتم که برای جلوگیری از هرگونه خونریزی کشور را ترک کنم و ایرانیان را در انتخاب راه آینده کشور آزاد بگذارم. این تصمیم بیمخاطره نبود، ولی با تعمق و تامل و سنجش نتایج، آن را اختیار کردم. پس از ترک ایران، ابتدا با هواپیمای دوموتوره شخصی خود به بغداد رفتم. سفیر ما در بغداد، حتی در مقام توقیف من برآمد! ولی من به زیارت عتبات عالیات شتافتم و سپس راهی رم شدم و در آن جا بود که از سرنوشت فلاکتبار سیاستمداری که ایارن را به ورشکستگی و سقوط کشانده بود، آگاه شدم.«

فرار شاه در 26 مرداد 32

حکم نخست وزیری فضل الله زاهدی

سند فرار شاه به عراق
در این جا شاه عنوان دیگری را به اسم »بیداری ایرانیان« باز میکند و میگوید: »باید گفت که ملت ایران در آستانه سقوط حتمی، به خود آمد و نسبت به خطر عظیمی که حیات کشور را تهدید میکرد، آگاهی و وقوف یافت. پس از آن که من کشور را ترک کردم، کشور سه روز دچار فتنه و آشوب بود. بخصوص در دو روز اول در تهران، هوادارن مصدق و تودهایها، تظاهرات وسیع و خشونتآمیزی ترتیب دادند. در روز سوم یعنی 28 مرداد کارگران و اصناف، دانشجویان، پیشهوران و صاحب مشاغل آزاد، سربازان و پاسبانان، همه زنان و مردان و حتی کودکان، با همتی بینظیر و شجاعتی وصفناپذیر به میدانها و خیابانها ریختند و به مقابله با تفنگها و مسلسلها و حتی تانکهای دیکتاتور غیرمسئول پرداختند و اوضاع را یک روزه دگرگون کردند... در آخر ماه مرداد 1332 حکومت اراذل و اوباش بر کوچه و خیابانهای شهر پایان گرفت و ایرانیان توانستند در صلح و صفا و امنیت به کار و زندگی خود بپردازند...«

حرکت اراذل و اوباش در 28 مرداد 32 به نفع شاه

سرلشکر زاهدی فرمانده کودتای 28 مرداد 32
داستان بسیار جالبی که شاه روایت میکند بسان یک فیلم سینمایی است. پیرمردی جاهطلب، (با کمک انگلیسیهایی که معلوم نیست بالاخره دوست اویند یا دشمنش، یا این که دوست یا دشمن جناب شاه) بیهیچ پشتوانهای از راه میرسد، مردم را میفریبد و کشور را تا آستانه سقوط پیش میبرد و شاه ناراحت، آنقدر خوب است که مردم کشورش را در انتخاب آزاد میگذارد. مردم وقتی این همه خوبی را از شاه میبینند به خیابان میآیند و نیروهای شر را از بیرون میکنند تا جناب شاه برگردد و شاهی کند.
در این میان تنها یک جا نیروهای مذهبی، آن هم فقط فداییان اسلام، به کمک مصدق آمدهاند. در ادامه تودهایهای را میبینیم و از بقیه مردم خبری نیست.
براستی نهضت ملی این بود. اگر چنین بود که شاه واقعاً بیعرضه بود زیرا با داشتن تمام امکانات و حمایت مردمی میتوانست براحتی مصدق را کنار بگذارد.
ما قضاوت را به خوانندگان عزیز وامیگذاریم.
اما ذکر چند نکته لازم میآید.
1-مصدق با تمام مخالفتهایی که از سوی نیروهای مذهبی اعم از آیتا... کاشانی و فداییان اسلام و ...، نیروهای جبهه ملی مثل حسین مکی، دکتر حسین فاطمی، مهندس بازرگان و ... و حتی مارکسیستهایی که به نهضت پیوسته بودند همچون جلال آلاحمد، پشت قرآن را امضا کرد که به سلطنت کاری ندارد. این در حالی بود که بسیاری از طرفداران او خواهان برقراری حکومت جمهوری بودند.
2-بسته شدن تمام کنسولگریهای انگلیس توسط وزیر امورخارجه یعنی دکتر سید حسین فاطمی و اخراج مستشاران آن کشور
3-بسته شدن سفارتخانه رژیم غاصب صهیونیستی به دستور دکتر سید حسین فاطمی
4-طرح ملی شدن صنعت نفت که از سوی جریانات ملی و مذهبی داده میشد به خصوص اقدامات دکتر سید حسین فاطمی



5-عفو عمومی و بخشش قاتلین شهدای سی تیر 1331 توسط شخص مصدق که با مخالفت هوادارن مصدق روبرو شد و از همین زمان یکی یکی از او جدا شدند.
6-حرکات موزیانه اشرف پهلوی و دربار در ایجاد نابسمانی و هرج و مرج که به همین دلیل اشرف و عدهای دیگر از ایران اخراج شدند.
7-نکته بسیار جالب این بود که در هیچ سندی و کتابی غیر از این کتاب از کودتای مصدق علیه شاه سخن به میان نیامده است و تنها این شاه است که کودتای ننگین آمریکایی 28 مرداد را قیام مردمی و حرکت ضدکودتایی مصدق را کودتا جلوه میدهد. این روزها حتی ایالات متحده آمریکا نیز به صراحت از کودتای 28 مرداد برای برگرداندن شاه و دست داشتن ایالات متحده در آن سخن می گویند.
...

![]()












در این زمانه ای که ساحت مقدس قلم بیش از آن که در اختیار حق و حقیقت باشد در کف امیال و هواهای نفسانی است و در راستای وارونه جلوه دادن حقایق ، آمده ام تا شاید این گونه نباشم و قلم مورد قسم حضرت حی را در راه صحیحش به کار برم .